دیوان بیدل دهلوی/غزلیات/به دعوت هم کسی را کس نمیگوید بیا اینجا
ظاهر
به دعوت همکسی راکس نمیگوید بیا اینجا | صدای نان شکستنگشت بانگ آسیا اینجا | |||||
اگربااین نگوبیهاست خوان جود سرپوشش | ز وضع تاج برکشکول میگریدگدا اینجا | |||||
فلک در خاک پنهانکرد یکسر صورت آدم | مصورگردهای میخواهد از مردم گیا اینجا | |||||
عیار ربط الفت دیگر از یارانکه میگیرد | سر وگردن چوجام وشیشه است ازهم جدا اینجا | |||||
جهان نامنفعلگلکرد، اثر هم موقعی دارد | عرقواری به رویکس نمیشاشد حیا اینجا | |||||
ز بیمغزی شکوه سلطنت شد ننگکناسی | بهجای استخوانگه خورده می گردد هما اینجا | |||||
که میآرد پیام دوستان رفته زین محفل | مگر از نقش پایی بشنویم آواز پا اینجا | |||||
غبار صبح دیدی شرمدار ز سیر اینگلشن | ز عبرت خاک بر سرکرده میآید هوا اینجا | |||||
اگر در طبع غیرت ننگ اظهار غرض باشد | کف پا کند سرکوبی دست دعا اینجا | |||||
طرب عمریست با سازکدورت برنمیآبد | سیاهی پیشتاز افتاد ز رنگ حنا اینجا | |||||
روم درکنج تنهایی زمانی واکشم بیدل | کهاز دلهای پر در بزمصحبت نیست جا اینجا |