تاریخ نو/۳۹
مخل به منصب خود میدانست و چنانکه یک دو سال هم در ایام عزل میرزا ابوالقاسم کارگزار آذربایجان بود در خدمت نایبالسلطنهٔ مرحوم متهم ساخته او را به بی اخلاصی و هواخواهی دیگران منسوب داشت و نایبالسلطنه یحییخان یوزباشی را با صد نفر غلام به گرفتن او روانه داشتند و حکم فرمودند که اگر از همدان گریخته به حز دارالخلافه به هر ولایت رفته باشد او را تعاقب کرده دست بسته به اردوی همایون رسانند.
دوستان میرزا محمد تقی او را از کیفیت مأموریت یحییخان مستحضر ساختند و او یک روز قبل از ورود یحییخان به همدان به بروجرد گریخته بود، یحییخان به بروجرد رفته از شاهزاده محمدتقیمیرزا او را دست بسته گرفته به اردوی مرحمت آباد رسانید و محبوسا به قصبهٔ مرند فرستاده شد. چون محمد بیک میررواندز که از احوال او بعد از این گفته خواهد شد به سبب پریشانی اوضاع ایران در دادن تنخواهی که از بابت ولایات کوی و حریر و اربیل قبل از منازعهٔ دولت روس از سرکار نایبالسلطنه قبول نموده بود که سالی ده هزار تومان به دیوان نایبالسلطنه سپارد تهاون میورزید در این اوقات از او مطالبهٔ تنخواه سه ساله شد و قدری از افواج نظام نیز به ولایت بالک و صدک مأمور فرمودند او نیز کسان به عذرخواهی فرستاده محاسبهٔ خود را به امنای دولت نایبالسلطنه پرداخت نمود و نایبالسلطنه بعد از تمشیت این مهام وارد دارالسلطنهٔ تبریز شدند و پس از دو ماه توقف امیرزاده خسرومیرزا از دارالسلطنهٔ پترزبورگ رسید، خاقان مغفور نایبالسلطنه را با امیرزاده خسرومیرزا و وزیر مختار دولت روس که چند روز بعد از امیرزاده خسرومیرزا وارد شده بود به همدان احضار فرمودند.
ذکر حرکت خاقان مغفور از دارالخلافه به طرف فارس و ورود به همدان و رسیدن نایبالسلطنه به رکاب همایون و بعضی از احوالات متفرقه
چون حسینعلیمیرزا فرمانفرمای فارس به خیال اینکه خاقان مغفور را در امور دولتی چندان اعتنایی نیست قریب به یک کرور از مال دیوانی فارس را در این سه چهار سال به دیوان اعلی نرسانیده بود و محصلین دیوانی را عوض تنخواه نقد لیت و لعل و امروز و فردا تحویل میداد لهذا نظر به صلاح دولتی و انداختن رعب در قلوب اهالی ایران بعد از مقدمهٔ روس خاقان مغفور به احضار لشکریان فرمان داده روانهٔ فارس شدند و در هر ولایت و در هر مملکتی نظمی جدید داده تا به مملکت فارس رسیدند و امنای دولت محاسبهٔ فرمانفرما را به قانون حساب گرفته و باقی مأخوذ آمده از راه عربستان و لرستان اردوی همایون حرکت کرده وارد مملکت بروجرد شده و از آنجا به بلدهٔ طیبهٔ همدان آمده نایبالسلطنه و امیرزاده خسرومیرزا با وزیرمختار دولت علیهٔ روس در همدان به شرف پایبوس مشرف شدند و در آن اوقاتی که خاقان مغفور در صفحات فارس تشریف داشتند اهالی خمسه با شاهزاده عبد اللّهمیرزا که حاکم آن مملکت بود بنای مخالفت گذاشتند چنانکه سابق نیز فیمابین ایشان گفتگو بود باز بنای کمخدمتی را گذاشته و اهالی خمسه به دارالسلطنهٔ تبریز آمده عرض و داد خود را به خدمت نایبالسلطنه رسانیدند و نایبالسلطنه شاهزاده امیرزاده فریدونمیرزا را با مقربالخاقانمیرزا محمد علی برای این مراتب تحقیق به خمسه فرستاده و مقرر شده بود که مابین عبداللّهمیرزا با اهل خمسه صفایی داده رفع کدورت نمایند.
بعد از ورود امیرزاده فریدونمیرزا به خمسه شاهزاده عبداللّهمیرزا از فریدونمیرزا متوهم شده در ارگی که از بناهای خود ایشان بود و دزش میخواند نشسته ابواب وداد را مسدود ساخته به علاوه به انداختن توپ و تفنگ به منزل امیرزاده فریدونمیرزا اشتغال نموده و امیرزاده فریدونمیرزا حقیقت امر او را به نایبالسلطنه اعلام کرد و نایبالسلطنه چون به حکم خاقان مغفور بایست به همدان تشریف بیاورند از راه خمسه تشریف آورده شاهزاده عبداللّهمیرزا و فریدونمیرزا را از ملتزمین رکاب خود ساخته در همدان وارد اردوی خاقان مغفور شدند و در همین اوقات این دعاگوی دولت شاهی از اردبیل به محال اسالم رفتم رفته و از آنجا به عزم تماشای بندر انزلیج که از قصبات رشت است به طرز خفیه و تبدیل روانهٔ آن قصبه شد و دو سه روز به تماشای آنجا پرداخت. روزی به حمام داخل شده از قضا استاد حمامی که از اهل اردبیل بود این دعاگوی دولت را شناخته و به احترامات مقرره عمل نمود، هر قدر این دعاگو تجاهل نمود به جایی نرسید یک دو نفر از نوکرهای معتمدالدوله که در حمام بودند از حقیقت مستحضر شده از حمام بیرون آمده به منوچهرخان معتمدالدوله که در رشت نشسته بود اخبار کردند معتمدالدوله به خیال افتاد که مبادا حکایت رشت نیز مثل حکایت زنجان خواهد بود به تعجیل کس فرستاده به نواب خود حکم نموده بود که اهالی انزلیج را جمع نموده به عزم دیدن به منزل این دعاگوی دولت آمده از حقیقت مستحضر شوند. این دعاگوی دولت شاهی نیز از حمام بیرون آمده دانست که امر مخفی نمانده است سوار شده باز به اسالم رفت و فردای آن روز نایب انزلیج به منزلی که این دعاگو بود آمده کسی را ندید و این اخبارات را منوچهرخان معتمدالدوله به امنای دولت نوشت و از نایبالسلطنه گلهمند آمد.
القصه نایبالسلطنه بعد از رسیدن به خدمت خاقان مغفور در همدان مورد نوازشات بیکران شد و وزیر مختار دولت علیهٔ روس نیز به مراحم پادشاهانه سرافراز شده مقرر شد که به جهت گفتگوی اهالی دارالخلافه و تحاشی فیمابین رعیت دارالخلافه و نوکرباب دولت روسیه ایلچی مختار روس در دارالسلطنهٔ تبریز ساکن باشد و نایبالسلطنه به جهت حکایت انزلیج و حکایت خمسه خواهش انضمام خمسه را به ولایت آذربایجان اظهار نفرموده در باب حکومت خمسه توسط فتحاللّهمیرزا ملقب به شعاعالسلطنه را که ولد صلبی خاقان مغفور بوده نموده حکومت او را در مملکت خمسه از خاقان مغفور خواهش کردند و خاقان مغفور نیز حکومت خمسه را به شعاعالسلطنه واگذار فرمودند تا ایام وفات خاقان در زنجان مشغول به حکومت بود و حسنخان پسر آصفالدوله را که ملقب به سالار و نوادهٔ دختری خاقان مغفور بود و در همدان به خدمتگزاری و کارگذرانی شاهزادهٔ فرخ سیرمیرزا منصوب نموده اردوی خاقان به عزم دارالخلافه حرکت کرد و نایبالسلطنه نیز مرخص شده با وزیر مختار روس روانهٔ دارالسلطنهٔ تبریز شدند، خاقان مغفور به دارالخلافه نزول اجلال فرموده آن زمستان را به عیش و شادمانی گذرانیدند.
ذکر احوالات شاهزادگان عراق و خصوماتی که فیمابین ایشان واقع شد
محمد حسینمیرزا که از زمان خاقان به حشمتالدوله ملقب شده و از طرف