پرش به محتوا

تاریخ نو/۲۵

از ویکی‌نبشته

مسعود را با محمد حسین‌خان ایشیک آقاسی و بعضی از خوانین افشار با آقایان و سوارهٔ قاجار که همراه بودند به قدر پانصد نفر برداشته و چون فی‌الجمله در مزاج نایب‌السلطنه تکسری بود به تخت روان سوار و روانهٔ قصبهٔ دهخوارقان شدند و در راه دولت‌داری با وجود این‌که پشت و پناه دولت ایران وجود شریف ایشان بود خود را بی‌محابا به میان آنچنان دشمنی انداخته و از برای حفظ بیضهٔ اسلام و دولت ایران از وجود مبارک خود گذشتند و سخنان بدگویان را که در دارالخلافه می‌گفتند به مضمون ذرهم و ما یقولون عمل فرموده به هیچ‌وجه اعتنایی ننمودند و از آن طرف ژنرال بسقویچ با سه هزار صالدات و هزار و پانصد نفر سواره و ده عراده توپ با وزرا و اعیان دولت روسیه یک روز قبل از نایب‌السلطنه وارد قصبهٔ دهخوارقان شده بودند مهماندار و استقبال‌چی برای نایب‌السلطنه رسیده ایشان را در کمال اعزاز و احترام به قصبهٔ دهخوارقان وارد نمودند.

ذکر خبر شدن خاقان مغفور از رفتن نایب‌السلطنه به میان لشکر روس برای انجام مصالحه

چون این خبر به دارالخلافه رسید و کیفیت‌های مذکوره را به عرض خاقان مغفور رسانیدند از یک طرف ملاحظه می‌فرمودند مثل مملکت آذربایجان و سی هزار لشکر نظام با سیصد عراده توپ که در قلعه‌های ایروان و عباس آباد و تبریز و سایر امکنهٔ آذربایجان بود از دست رفته و مثل دولت روس دشمنی قوی‌دست تا بقاپلان کوه ضبط نموده‌اند و به این قناعت نخواهند کرد و البته وارد عراق خواهند شد و از طرف دیگر ملاحظه می‌فرمودند که کو آن استعداد در عراق و فارس و مازندران که به مقابلهٔ چنین دشمنی قوی توان پرداخت و یا به ممانعت ایشان توان برخاست حرف‌های واهی حسین‌خان سردار سست‌تر از تار عنکبوت است و گفتگوی شاهزاده معاند و امنا محض خوش‌آمد است و از این طرف ملاحظه می‌فرمودند که در میان پادشاهان جهان چگونه می‌توان به این نوع کار که از دشمن پیش آمده تسلیم صرف شد و از این‌قدر مملکت و این خزینه چگونه توان گذشت و از دشمنان مذلت کشید و از طرف دیگر ملاحظه می‌فرمودند که با وجود ظهور این غلبه از طرف دشمن یمکن اگر مصالحه نشود باقی آنچه در دست است از دست رفته و کار به جایی کشد که تدارک آن اصلاً ممکن نباشد و نیز ملاحظه می‌فرمودند که با وجود این‌که در مملکت خراسان مثل رضا قلی‌خانی در قوچان و محمدخان در تربت سال‌هاست که دم از طغیان و عصیان می‌زنند و بارها لشکر فرستاده شده و شجاع‌السلطنه حسنعلی‌میرزا مکررا به مقام دفع و رفع آنها برآمده و کار به هیچ نوع تمام نشده مگر به دادن فرمان امان و ختم قرآن چگونه میسر است که چنین دشمن قوی با این اوضاع و اسباب مغلوب و منکوب آیند در همین بین خبر رسید که عبد الرضاخان یزدی وزیر شاهزاده محمدولی‌میرزا که در یزد به نیابت ایشان مشغول بود شاهزاده را که در دارالخلافه دیده و خصم قوی‌دست روس را به تبریز رسیده شنیده سودای استقلال در دماغ خود جای داده جمیع عیال و اولاد شاهزاده را از یزد بیرون کشیده و با یزدیان متفق شده سیصد هزار تومان زر مسکوک و دویست هزار تومان اقمشه و امتعه از مال شاهزاده تصرف کرده به بذل و بخشش و گرفتن نوکر مشغول می‌باشد و باز خبر رسید که عباس‌قلی‌میرزا حاکم کرمان ولد ابراهیم‌خان قاجار که نوادهٔ دختری خاقان مغفور بود در کرمان به اغوای قاسم‌خان نامی و به غرور جوانی قریب به هشت هزار نفر از طایفهٔ بلوچ و طایفه عطاء‌اللهی جمع کرده از شهر کرمان در کار حرکت کردن به سمت یزد و کاشان است. خاقان مغفور به این جهات و رموز دیگر دولتی که صاحبان دولت و سلطنت از آن آگاهند جواب نایب‌السلطنه را به‌طور خوشی نوشته و صراحة سه رکن مصالحه را قبول فرموده و در باب رکن دیگر که دادن بیست کرور اشرفی باشد تأمل فرموده بودند و پنج کرور به نایب‌السلطنه اذن داده بودند که طی گفتگو نماید.

ذکر گفتگوی ژنرال بسقویچ با نایب‌السلطنه در مجلس دهخوارقان و رفتن دالخسکی از طرف ژنرال بسقویچ به دارالخلافهٔ تهران و آمدن میرزا ابو الحسن‌خان وزیر دول خارجه از دارالخلافه به آذربایجان

چون نایب‌السلطنه و ژنرال بسقویچ با امنای دولت روسیه و ایران در قصبهٔ دهخوارقان مجتمع آمدند و به ملاقات هم رسیده گفتگوی دولتی به میان آوردند از آنجا که کاغذ وکالت دولتی در دست وکلای طرفین ضرور است تا سخنانی که گفتگو می‌شود