تاریخ نو/۱۵
معرکهٔ رزم را میکردند و از شکست لشکر ایران مستحضر شده بودند احسانخان فرصت را غنیمت شمرده هزار نفر سرباز کنگرلو ابوابجمعی خود را حاضر ساخته به بهانهٔ حفظ و حراست بروج و دروب را از سایر مستحفظین خالی کرده و در وسط قلعه دو دستهٔ سرباز به نظام نگاه داشت که در این بین ژنرال بسقویچ با توپخانهٔ و صالدات و علمهای مسطور و سرهای بریده به توپرس قلعه رسیده ایستاد و به محمد امینخان اعلام نمود که تو خود سرکشیکچی باشی آن دولت بودهای و علمهای خاصه را میشناسی اینک آن علمها و اینک سر ولینعمت شماست و احسانخان را طلبیده احسانخان محمد امینخان را که مردی کم جرأت بود در این احوال دل او را درست خالی کرده او را به سپردن قلعه و خواستن امان راضی نموده خود از قلعه بیرون آمده خدمت ژنرال شتافته و اظهار دولتخواهی نمود و برای خود چنانکه رسم مردم روزگار است امان و آسایش دائمی از دولت روس گرفته جان مستحفظین قلعه را نیز عموما داخل امان کرده بود به خصوص جان محمد امینخان را.
القصه احسانخان نمک به حرامی خود را ظاهر ساخته به حکم ژنرال بسقویچ جمیع اسباب حرب را از اهل قلعه گرفته و محمد امینخان را در حجرهای محبوس نموده چند نفر از امنای دولت روس را به قلعه آورده بعد از مشاهدهٔ ایشان صدق گفتار و کردار احسانخان را خبر به ژنرال داده ژنرال با افواج و توپخانه داخل قلعه شدند و این واقعه در سنهٔ هزار و دویست و چهل و سه اتفاق افتاد. بسقویچ جمیع مستحفظین قلعه را با محمد امینخان محبوسا روانهٔ تفلیس ساخته به غیر از سرباز کنگرلو که آنها را از نوکری اخراج و مطلق العنان کرد و احسانخان را مورد نوازشات ساخته قلعه را به مستحفظین خود سپرده باز روانهٔ اردوی خود شد.
ذکر فرستادن ژنرال بسقویچ ایلچیان برای طلب صلح و مصالحه و قبول نفرمودن خاقان مغفور امر مصالحه را به سبب اخلال حسینخان سردار
ژنرال بسقویچ بعد از فتح قلعهٔ عباس آباد و انتظام امور آنجا امیری چربزبان به خدمت خاقان مغفور فرستاد و به توسط نایبالسلطنه معروض داشته بود که واضح است که از جنگ و جدال و خونریزی سوای خرابی مملکت و ناامنی رعیت چیز دیگر از میان برنخواهد خاست پس بهتر آن است که پادشاه جهان این خیرخواه دولت را چنانکه از طرف امپراطور اعظم واسطهٔ صلح شده این نزاع و جدال که فیمابین عباد اللّه افتاده از میان برخاسته شود و توقع آنکه برای استرضای امپراطور مملکت ایروان با صد هزار تومان اشرفی یک مثقالی از طرف خاقان محبت و واگذار شود و امپراطور اعظم نیز از نزاع و جدال گذشته مملکت طالش و مغان را واگذار نماید و قطع مایهٔ نزاع شده آسایش و راحت از این مصالحه حاصل شود بعد.
از رسیدن سفیر ژنرال بسقویچ نایبالسلطنه از اردوی خود به خدمت خاقان مغفور آمده به عرض مراتب مذکوره پرداختند و خاقان مغفور با امنای دولت خود در این باب از رد و قبول فرمایشات فرموده نایبالسلطنه به جهاتی که سابقاً مذکور شد به هیچوجه میل خود را به احدی الطرفین صلح و جنگ در خدمت خاقان مغفور اظهار نمیکردند ولیکن سایر رجال دولت به اغوای حسینخان سردار که این همه مفسدهجویی برای حفظ مداخل ایروان کرده بود و حال چگونه راضی میشد که ایروان بالمره واگذار به دولت روس شود در خدمت خاقان مغفور زبان به لاف و گزاف گشوده سخنهای دور از کار میگفتند و خاقان مغفور را از جادهٔ صلح منحرف نموده به تعهدات حسینخان سردار که مثل تعهد حاجی علی عسکر خواجه بود در حفظ قلعهٔ عباس آباد مطمئن خاطر نمودند و حسینخان سردار متعهد در خدمت خاقان مغفور شد که از آن تاریخ که ماه عقرب بود تا اول سرطان سال آینده مملکت ایروان را محفوظ کرده و قلعهٔ عباس آباد را مسترد نماید و در ازای این تعهد خاقان مغفور پنجاه هزار تومان مدد خرج مرحمت فرمایند که در کار خدمت ملتزمه صرف نماید و خاقان مغفور تعهد او را قبول نموده به خلاع فاخره مفتخرش فرموده پنجاه هزار تومان را گرفته روانهٔ اردوی خود شد و خاقان مغفور ایلچیان را بینیل مرام مراجعت دادند و نایبالسلطنه نیز به اردوی خود مراجعت نموده مترصد و مترقب کار جنگ و جدال شدند.