تاریخ نو/۱۴
جمعی از سواران خاصه از راه کوه که خود بلد آن سرزمین بودند برداشته و روانه شدند و ژنرال بسقویچ علمهایی را که بر بالای سر نایبالسلطنه افراشته شده بود به دست آورده سواران جلد به تعاقب نایبالسلطنه مأمور نمود و چنان گرم رانده به نایبالسلطنه رسیدند که نایبالسلطنه لابد شده توقف نموده به وجود شریف به مقاتله مشغول شدند و دو سه نفر را به گلولهٔ جانگداز مقتول نمودند. چون سوارهٔ قزاق را متیقن شده بود که نایبالسلطنه در میان این سوار است آسانآسان دست از تعاقب برنمیداشتند و نایبالسلطنه ناچار با سواران همراه از اسب پیاده شده سنگ عظیمی را که در پیشرو بود سنگر کرده ایستاده به جنگ و ممانعت مشغول شدند تا شب بر سر دست آمده نایبالسلطنه از آنجا که بلد آن کوهها و درهها بودند سواران را از مهلکه بیرون برده به سلامت به اردوی چرس رسیدند و اگر بلدیت نایبالسلطنه نبود و شب در میان حایل نشده بود همگی آن جمع به دست لشکر روس گرفتار میشدند و نایبالسلطنه چون به اردو رسیدند دیدند که لشکر نظام و توپخانه با محمدخان امیر نظام فوج به فوج و دسته به دسته به قانون نظام ایستاده و سواران شکسته را به اردو راه نداده منتظر نایبالسلطنه میباشند و سوارهٔ رکنالدوله تا به خوی رفته به اردوی خاقان مغفور رسیده بودند و آن اردو فیالجمله به هم برآمده بود نایبالسلطنه با لشکر نظام یک دو فرسخ پیش رفته اردو زدند و به خاقان مغفور احوال خود را عرض نموده آرامشی در لشکر حاصل شد و در این جنگ زیاده از ششصد هفتصد نفر قتیل و دستگیر نشدند، آصفالدوله و رکنالدوله به اردوی خاقان مغفور رفتند.
ذکر به دست آوردن ژنرال بسقویچ قلعهٔ عباس آباد را و گرفتاری محمد امینخان و مستحفظین آنجا
ژنرال بسقویچ بعد از هزیمت لشکر ایران بلافاصله علمهایی را که از نایبالسلطنه به دست آورده بود برداشته و با چند سر بریده از آب ارس گذشته پیدرپی اخبار شکست لشکر ایران و گرفتاری مرحوم نایبالسلطنه و رکنالدوله را به قلعهٔ عباس آباد میفرستاد و محمد امینخان و احسانخان و سرکردگان که در بروج قلعه ایستاده و از دور تماشای معرکهٔ رزم را میکردند و از شکست لشکر ایران مستحضر شده بودند احسانخان فرصت را غنیمت شمرده هزار نفر سرباز کنگرلو ابوابجمعی خود را حاضر ساخته به بهانهٔ حفظ و حراست بروج و دروب را از سایر مستحفظین خالی کرده و در وسط قلعه دو دستهٔ سرباز به نظام نگاه داشت که در این بین ژنرال بسقویچ با توپخانهٔ و صالدات و علمهای مسطور و سرهای بریده به توپرس قلعه رسیده ایستاد و به محمد امینخان اعلام نمود که تو خود سرکشیکچی باشی آن دولت بودهای و علمهای خاصه را میشناسی اینک آن علمها و اینک سر ولینعمت شماست و احسانخان را طلبیده احسانخان محمد امینخان را که مردی کم جرأت بود در این احوال دل او را درست خالی کرده او را به سپردن قلعه و خواستن امان راضی نموده خود از قلعه بیرون آمده خدمت ژنرال شتافته و اظهار دولتخواهی نمود و برای خود چنانکه رسم مردم روزگار است امان و آسایش دائمی از دولت روس گرفته جان مستحفظین قلعه را نیز عموما داخل امان کرده بود به خصوص جان محمد امینخان را.
القصه احسانخان نمک به حرامی خود را ظاهر ساخته به حکم ژنرال بسقویچ جمیع اسباب حرب را از اهل قلعه گرفته و محمد امینخان را در حجرهای محبوس نموده چند نفر از امنای دولت روس را به قلعه آورده بعد از مشاهدهٔ ایشان صدق گفتار و کردار احسانخان را خبر به ژنرال داده ژنرال با افواج و توپخانه داخل قلعه شدند و این واقعه در سنهٔ هزار و دویست و چهل و سه اتفاق افتاد. بسقویچ جمیع مستحفظین قلعه را با محمد امینخان محبوسا روانهٔ تفلیس ساخته به غیر از سرباز کنگرلو که آنها را از نوکری اخراج و مطلق العنان کرد و احسانخان را مورد نوازشات ساخته قلعه را به مستحفظین خود سپرده باز روانهٔ اردوی خود شد.
ذکر فرستادن ژنرال بسقویچ ایلچیان برای طلب صلح و مصالحه و قبول نفرمودن خاقان مغفور امر مصالحه را به سبب اخلال حسینخان سردار
ژنرال بسقویچ بعد از فتح قلعهٔ عباس آباد و انتظام امور آنجا امیری چربزبان به