پرش به محتوا

تاریخ نو/۱۰

از ویکی‌نبشته

ذکر ورود نایب‌السلطنه به تبریز و وقایعی که روی نمود

چون نایب‌السلطنهٔ مرحوم وارد تبریز شد و زمستان به میان آمد به خیال این‌که آسودگی در این زمستان برای طرفین خواهد بود زندگانی می‌شد. در این اوقات حاجی‌میرزا آقاسی در خدمت شاه مرحوم راه یافته و میرزا نصراللّه اردبیلی را که معلم پادشاه مرحوم بود به بی‌ربطی و بی‌سررشتگی از امر تعلیم در نظر نایب‌السلطنه جلوه داد و نایب‌السلطنه حاجی را اذن دادند که هفتهٔ یک دو بار به خدمت پادشاه مرحوم رسیده متوجه امور تعلیم ایشان نیز شوند.

حاجی در این اوقات دخل کلی در مزاج پادشاه مرحوم به هم رسانید و از طریق عرفان و معرفت و خداشناسی و زهد و ورع چنان برآمد که در خدمت پادشاه مرحوم محقق شد که یکی از اولیاء اللّه است و از آنجایی که طینت مبارک پادشاه مرحوم مایل به اخذ کمالات صوری و معنوی بود حاجی مذکور را در این باب مصدّق داشتند و تخم محبت او را در خاطر شریف کاشتند و پادشاه مرحوم نیز مبنای سلوک خود را بر زهد و ورع گذاشته چنان شد که در اکثر اوقات لیل و نهار به نان و سرکهٔ قلیلی در آن ایام قناعت می‌فرمودند و از مأکولات و ملبوساتی که از ولایت فرنگ می‌آوردند مجتنب شدند و از آن تاریخ مادام الحیاة قند روسی میل نفرمودند و ملبوس از اقمشهٔ فرنگ را بدون شستن نمی‌پوشیدند و رفته‌رفته این اخلاق از ایشان به ظهور آمد و نایب‌السلطنه دانست که این احوالات از اثر سلوک حاجی می‌باشد و بعضی امور را که با سلطنت ظاهر منافی می‌دانستند مثل ترک سیاسات و سایر اسباب ملک‌داری از شاه مرحوم نمی‌پسندیدند و به این جهت گاهی به پادشاه مرحوم عتاب فرموده و با کل لحوم و دسوم پادشاه مرحوم را مضطر می‌ساختند و در این اوقات در خلوات حاجی از احوالات خود و عدوات بی‌جهت میرزا ابوالقاسم قائم‌مقام و هرزگی‌های حاجی علی عسکر خواجه و آقا محمد حسن برادرش را که با او کرده بودند در خدمت پادشاه مرحوم بیان می‌نمود و غالباً مشغول به این کار بود تا کی نتیجه ظاهر شود.

الحاصل سیف‌الملوک‌میرزا که حاکم قراجه‌داغ و مأمور به حفظ و حراست معبرهای رودخانهٔ ارس و کر بود تهاون از خدمت مأمورهٔ خود کرده به قراجه داغ آمد و ژنرال مده‌دوف که در قراباغ مستعد کار نشسته بود از خالی شدن سرحد مخبر شده به جرأت و جلادت هرچه تمام‌تر با لشکرهای روس از آب ارس عبور کرده سیف‌الملوک‌میرزا وقتی مخبر آمد که ژنرال مده‌دوف به سه فرسخی قصبهٔ اهر رسیده بود، نایب‌السلطنه را از کیفیت حال مخبر کرده نایب‌السلطنهٔ مرحوم به احضار افواج مراغه و تبریز و مرند فرمان دادند و این دعاگوی دولت را مأمور فرمودند که جمیع‌خانوار تبریز را اسم‌نویس کرده جمیع مردم آذوقهٔ شش ماهه را جمع‌آوری نمایند و هرکس را قدرت نباشد یا از دیوان آذوقه گرفته یا از شهر بیرون رود.

ژنرال مده‌دوف و لشکر روس که به این جرأت پیش آمده بودند خبردار شدند که نایب‌السلطنهٔ مرحوم به فکر حصارداری تبریز و جمع‌آوری لشکر شده و به استحکام برج و بارو مشغولی دارند و واضح است که با وجود مثل نایب‌السلطنه‌ای که در شهر تبریز نشسته باشد چگونه ممکن است که با هفت هشت هزار نفر به کنار تبریز آمده به جنگ روبه‌رو یا به محاصره اشتغال نمایند، لابد فسخ عزیمت کرده از سه فرسخی اهر عود به طرف محال مشکین نمودند.

در این وقت قلعتین اردبیل و حکومت آن ولایت به اسکندرخان قاجار ولد فتحعلی‌خان بیگلر بیگی مراغه مفوض بود و ساخلو معقولی به جهت این‌که در کنارهٔ سرحدات بود نداشت و اسکندرخان بعد از گذشتن لشکر روس از آب ارس مکرر این مطلب را به امنای دولت نایب‌السلطنه عرض کرده بود چون امنای دولت تبریز لشکر روس را متوجه دارالسلطنهٔ تبریز دیدند از کار اردبیل غفلت کرده به امورات ضروریهٔ دار السلطنهٔ تبریز که اهم و الزم بود مشغولی داشتند. اسکندرخان که جوان و کم‌تجربه بود دلتنگ شده خود از قلعهٔ اردبیل عازم تبریز شده بود که به هر نحو باشد از تبریز مستحفظ برای قلعهٔ اردبیل برده باشد.

مقارن این حال که مده‌دوف از قراجه داغ عود نموده به مشکین رفت خالی ماندن قلعهٔ اردبیل را به مده‌دوف معلوم داشته بودند و نایب‌السلطنه نیز بعد از برگشتن روسی از قراجه‌داغ و خبر بیرون آمدن اسکندرخان از قلعهٔ اردبیل بیقرار شده به فکر کار اردبیل افتادند این دعاگوی دولت شاهی را احضار فرموده و فوج شقاقی را که ابوابجمع سلیمان‌خان گیلک بودند با سلیمان‌خان ابوابجمع این دعاگوی دولت نموده به حفظ و حراست قلعه مأمور فرمودند.

این دعاگو به تعجیل هرچه تمام‌تر وارد قصبهٔ سراب شده سه چهار دسته سرباز که حاضر بودند بی‌خوف و هراس برداشته خود را به قلعهٔ اردبیل انداخت و سایر سرباز و سوار را قرار داد که به دفعات وارد اردبیل شوند، از آن طرف ژنرال مده‌دوف از شنیدن خالی ماندن قلعهٔ اردبیل و بیرون آمدن اسکندرخان طمع در گرفتن قلعه کرده به تعجیل تمام روانهٔ اردبیل شد و به کنار رودخانهٔ قراسو که دو فرسخی اردبیل است رسیده خبر محقق به او رسید که این دعاگوی دولت شاهی از تبریز دو روز است که با سرباز نظام وارد قلعه شده است قطع طمع از تسخیر اردبیل کرده از همان‌جا به طرف مغان و به میان ایلات و احشام ایران که در آن ولایت قشلامیشی داشتند روان شد.

این دعاگوی دولت نیز سلیمان‌خان را با سوارهٔ شاهیسون و شقاقی و عالیجاه میر حسن‌خان را با جماعت طالش مأمور به تعاقب ژنرال مده‌دوف نمود و ژنرال مده‌دوف به مغان رفته کاری از پیش نتوانست برد و لشکر تعاقب‌چی رسیده اسب اخته و عرادهٔ مانده و سی چهل نفر از صالدات و قزاق اسیر کرده و تا کنار رود ارس او را دوانیده مراجعت کردند، او نیز از آب ارس گذشته به قراباغ رفته قرار گرفت و بعد از رسیدن این اخبار به دارالسلطنهٔ تبریز آسایش برای نایب‌السلطنه العلیه پیدا شده به تدارک کار بهار همت مصروف می‌داشتند.

در این ایام محمد حسین‌میرزا به عرض و استدعای نایب‌السلطنه به جهت تهاونی که در امور سرحدداری از او به ظهور می‌آمد از سرحدداری و حکومت کرمانشاهان به حکم خاقان مغفور معزول شده امراء آن ولایت به طهماسب‌میرزا برادر کهتر او بعد از شرف مصاهرت نایب‌السلطنه مفوض شده روانهٔ آن مملکت گردید و سیف‌الملوک‌میرزا نیز به جهت سهل‌انگاری که در خدمات مأموره سرحد چنان‌که سابقاً مذکور شد به عمل آورده بود از خدمت محوله معزول و احضار به دارالسلطنهٔ تبریز شد و پادشاه مرحوم با نه عراده توپ و دو فوج نظام قراجه داغ و دو هزار سوار شاهیسون و قراجه داغ و پانصد نفر غلام و غلام تفنگچی مأمور به سرحدداری و حکومت قراجه داغ و مشکین شده با وزارت میرزا نصراللّه اردبیلی که سابق معلم پادشاه مرحوم بود روانهٔ قراجه داغ گردیدند و در قصبه کلیز که مکان سخت و محکم بود قرار گرفته و در مکان‌های مناسب قراولان تعیین فرموده به حفظ و حراست آن سرحد همت مصروف داشتند و میرزا علی کرایلی نیز از جملهٔ مأمورین رکاب پادشاه مرحوم بود.

چون امیرخان سردار چنان‌که مذکور شد به قتل آمده و امر سرحد خوی مغشوش مانده بود امیرزاده بهرام‌میرزا را با وزارت میرزا محمدتقی آشتیانی به حکومت آن ولایت منصوب و روانه داشتند و به این دعاگوی دولت پادشاهی نیز حکم رسید که قلعهٔ اردبیل را به سلیمان‌خان سرتیپ سپرده روانهٔ دارالسلطنهٔ تبریز شود، این دعاگو نیز به مأموریت خود عمل نموده وارد دارالسلطنهٔ تبریز شد.

نایب‌السلطنهٔ مرحوم خبر آمدن ژنرال مده‌دوف و معاودت او را به مشکین و از آنجا به سر قلعهٔ اردبیل رفتن به نوع‌ها و طریقی که تحریر شد به عرض خاقان مغفور می‌رساند و از این حرکات مختلف که از ژنرال مده‌دوف صادر شده بود بدگویان نایب‌السلطنه این عرایض و اخبار مختلفه را که از نایب‌السلطنه می‌رسید در خدمت خاقان مغفور به لباس خیرخواهی درآمده خاطرنشان خاقان مغفور می‌نمودند که این اخبار بی‌اصل است و منظور نایب‌السلطنه خالی نمودن خزینهٔ پادشاهی است و از آن طرف ژنرال بسقویچ این حرکت را که از ژنرال مده‌دوف خودسر ظاهر شده بود نپسندیده او را از سرحدداری و حکومت قراباغ معزول نموده به دارالسلطنهٔ پترزبورگ فرستاد و شاهزاده عبداللّه‌میرزا حاکم خمسه ملقب به دارا که از اولاد صلبی خاقان مغفور بود و به حکم خاقان مغفور با سواره و نظام خمسه تا نیم فرسخی اردبیل آمده بعد از مراجعت لشکر روس او نیز در همان زمستان عود نموده به خمسه رفت.

ذکر آمدن لشکر روس بر سر قلعهٔ ایروان بار اول و حرکت اردوی نایب‌السلطنه از تبریز و اخبار این اخبارات به دارالخلافه

در اوایل بهار این سال اخبار متواتره از حسین‌خان سردار می‌رسید که لشکر روس که در لری و قراکلیسا بودند عازم مملکت ایروان می‌باشند و از تفلیس نیز منهیان خبر