پرش به محتوا

انوری/در مدح ملکان شهاب‌الدین و ناصرالدین فرمود

از ویکی‌نبشته
انوری (۱۳۳۷ خورشیدی) از انوری
در مدح ملکان شهاب‌الدین و ناصرالدین فرمود
تصحیح از سعید نفیسی

در مدح ملکان شهاب‌الدین و ناصرالدین فرمود

  عرصهٔ مملکت غور چه نامحدودست؟ که در آن عرصه چنان لشکر نامعدودست  
  رونق ملک سلیمان پیمبر دارد عرق سلطان چه عجب کز نسب داودست؟  
  چشم بد دور، که بس منتظمست این دولت آری این دولت را منتظمی معهودست  
  ای برادر، سخنی راست بخواهم گفتن راستی بهتر، تا «فاستقم اندر هود»ست  
  عقل داند که مهیا بوجود دو کسست هرچه از نظم و ز ترتیب درو موجودست  
  از یکی بازوی اسلام همه ساله قویست وز دگر طالع دولت ابدا مسعودست  
  گوهر تیغ ظفرپیشهٔ این از فتحست هیئت دست گهر گستر آن از جودست  
  مردی و مردمی از هر دو چنان منتشرند که شعاع از مه و رنگ از گل و بو از عودست  
  فضلهٔ مجلس ایشان، چو بیغما دادند گفت: رضوان بر ما چیست؟ همین موجودست  
  هرچه در ملک جهانست، چه ظاهر، چه خفی هر دو در نسبت این هر دو نظر مردودست  
  تیغشان گر افق صبح شود، غوطه خورد در زمین ظل زمین کان ابدا ممدودست  
  خصم دولت را چون عود سیه سوخته‌اند کار دولت چه عجب ساخته گر چون عودست؟  
  بر تمامی حسد حاسد، اگر بیند کس چرخ را این ببقا آن بعلو محسودست  
  نیست، القصه، کمالی که نه حاصل دارند جز قدم، زانکه قدیمی صفت معبودست  
  با خرد گفتم: ای غایت و مقصود جهان، نیست چیزی که بنزدیک تو آن مفقودست  
  کیستند این دو خداوند؟ بتعیین بنمای که فلان غایت این شعر و فلان مقصودست  
  گفت زین هر دو یکی جز که شهاب‌الدین نیست گفتم: آن دیگر؟ گفتا: حسن محمودست  
  گفتم: اغلوطه مده، این چه دویی باشد؟ گفت دویی عقل، که هم شاهد و هم مشهودست  
  دیرمان، ای بکمالی که ز آغاز وجود بر وجود چو تویی راه دویی مسدودست  
  ملکی از حصر برون بادت، عمری از حد گر چه در عالم محصور بقا محدودست  
  خالی از ورد ثنای تو مبادا سخنی تا قلم را چو سخن ورد زبان مورودست