پرش به محتوا

کلیات سعدی/مواعظ/معنی بعضی از لغات

از ویکی‌نبشته

معنی بعضی از لغات که در ابیات فارسی آمده

آذار – ماه ترکی و آن مطابقست با نیمهٔ آخر اسفند و نیمهٔ اول فروردین

ابوالحصین – روباه.

اشعب – ژولیده موی.

اشهب – سپیدی که بر سیاهی غالب آمده باشد بر خلاف ادهم (ص۴۶)

اعقلین – ظاهراً مقصود جن و انس ست.

اغبر – خاک‌آلود.

افسای – افسونگر و رام‌کننده

اقچه – بترکی بول، و استعاره است از برگ درختان (ص۲۶)

اوباریدن – فرو بردن.

بان – نام درختی است.

بستان‌افروز – گل تاج خروس

بُطنان – (مفرد آن باطن) داخل هر چیز و زمین پست مغاک و آب راهه در زمین

بُطین – یکی از منازل قمر که شکم برج حمل است و آن سه ستارهٔ خرد است بصورت دیگ پایه‌ها.

بوتیمار – گفته‌اند مرغی است که پیوسته در کنار آب نشیند و از غم آنکه مبادا آب کم آید با تشنگی آب نخورد و آن را غمخورک هم گفته‌اند.

پایندان – ضامن و کفیل.

پشماگند – پالان.

ترغو – آذوقه، هدیه ( کلمهٔ مغولی)

جماش – شوخ، فریبنده، دلبر

حظیره – محوطه و «حظیرهٔ قدس» یعنی بهشت.

حنبل – پوستین کهنه، موزهٔ کهنه.

خارا – سنگ، نوعی از پارچهٔ ابریشمی موج‌دار که مخطط آن را عتابی گفته‌اند و عتاب نام شخصی بوده که این خارا بوی منسوبست

دریابار – دریای بزرگ، ناحیهٔ دریائی.

دهانه فرنگی – زنگار معدنی است که از فرنگ می آورده‌اند و در عصر شیخ باین نام معروف بوده.

رفد – دستهٔ رفقا.

زرود – نام محلی است.

ستاره – (سطاره) افراز خط‌کشی، مسطر.

سندس – پارچهٔ ابریشمی.

شُرطه – چیزی که وابسته بچیز دیگر باشد. باد شرطه در فارسی بمعنی باد موافق کشتی است.

شعاب – شکسته‌بند و کاسه و کوزه.

شین – زشتی و قباحت.

عبقری – بساط قیمتی، عالی و نیکو از هر چیز.

عتاب – ( بتشدید تا) نام شخصی بوده که خارای ابریشمی مخطط باو منسوبست و میتوان تصور کرد که از خر عتابی مقصود گور خرست که پوست آن مخطط است.

علم بر کردن – آوازه در انداختن

عود – چوبیست چون بر آتش افکنند بوی خوش از آن بر آید و نیز طرب را آلتی است که ازین چوب می سازند (ص ۲۵)

فرخ – جوجه مرغ.

قاقم – حیوانیست شبیه موش خرما که پوست سفید و نرم دارد.

قلان – باج و خراج. (کلمه‌ایست مغولی)

قین – خواننده و رامشگر.

کمزن – بیدولت. بدنقش.

کنود – ناسپاس، عاصی.

ماورد – مخفف «ماءالورد» است که گلاب باشد

معفر – خاک آلود.

معوّل – اعتماد.

هُقل – ثمرهٔ درختی است و نام همان درخت

ملک یمین – بندۂ زرخرید.

مقبل – کسیکه از ضرب و رنج فربه شود.

مَین – شک و درو.

نبهره – پول قلب، دون و فرومایه.

نوباوه – میوه نورس و نوبر.

وغی – بانگ و خروش و بهمین مناسبت کارزار را هم گفته‌اند.

هندوبار – هندوستان، و در ص ۳۲ بکنایه دوات مقصودست و از روم کاغذ.

هیکل – پیکر؛ تعویذ و دعا، بازوبند.

یاوگی – گمشده، و آواره.

یقطین – درخت کدو