کلیات سعدی/مواعظ/غافلند از زندگی مستان خواب
ظاهر
< کلیات سعدی | مواعظ
۴– ط
غافلند از زندگی مستان خواب | زندگانی چیست مستی از شراب | |||||
تا نپنداری شرابی گفتمت | خانه آبادان و عقل از وی خراب | |||||
از شراب شوق جانان مست شو | کانچه عقلت میبرد شرست و آب | |||||
قرب خواهی گردن از طاعت مپیچ | جامگی خواهی سر از خدمت متاب | |||||
خفته در وادی و رفته کاروان | ترسمش منزل نبیند جز بخواب | |||||
تا نپاشی تخم طاعت دخل عیش | برنگیری، رنج بین و گنج یاب | |||||
چشمهٔ حیوان بتاریکی درست | لؤلؤ اندر بحر و گنج اندر خراب | |||||
هر که دایم حلقه بر سندان زند | ناگهش روزی بباشد فتح باب | |||||
رفت باید تا بکام دل رسند[۱] | شب نشستن تا برآید آفتاب | |||||
سعدیا گر مزد خواهی بیعمل | تشنه خسبد[۲] کاروانی در سراب |