کلیات سعدی/غزلیات/چشم اگر با دوست داری گوش با دشمن مکن

از ویکی‌نبشته
غزلیات از سعدی
تصحیح محمدعلی فروغی

چشم اگر با دوست داری گوش با دشمن مکن

۴۶۸ – ط

  چشم اگر با دوست داری گوش با دشمن مکن تیرباران قضا را جز رضا جوشن مکن  
  هر که ننهادست چون پروانه دل بر سوختن گو حریف آتشین را طوف پیرامن مکن  
  جای پرهیزست در کوی شکرریزان گذشت یا بترک دل بگو یا چشم وا روزن[۱] مکن  
  کیست کو بر ما ببیراهی گواهی میدهد گو ببین آنروی شهرآرا[۲] و عیب من مکن  
  دوستان هرگز نگردانند روی از مهر دوست نی معاذالله قیاس دوست از[۳] دشمن مکن[۴]  
  مردن اندر کوی عشق از زندگانی خوشترست تا نمیری دست مهرش کوته از دامن مکن  
  شاهد آئینه‌ست و هر کس را که شکلی[۵] خوب نیست گو نگه بسیار[۶] در آئینه روشن مکن  
  سعدیا با ساعد سیمین نشاید پنجه کرد گر چه بازو سخت داری زور با آهن مکن  


  1. در روزن، بر روزن.
  2. شهرآشوب.
  3. با.
  4. ابیات ساقط:
      تا روان دارد* روان دارم حدیثش بر زبان سنگدل گوید که یاد یار سیمین تن مکن  
    *ظاهراً «تا روان دارم»
  5. شکل، روی.
  6. زنهار.