پرش به محتوا

کلیات سعدی/غزلیات/هرگز حسد نبردم بر منصبی و مالی

از ویکی‌نبشته

۵۹۵ – ب

  هرگز حسد نبردم بر منصبی و مالی الّا بر آن که دارد با دلبری وصالی  
  دانی کدام دولت[۱] در وصف می‌نیاید؟ چشمی که باز باشد هر لحظه بر جمالی  
  خرم تنی که محبوب از در فرازش آید چون رزق نیکبختان بی محنت[۲] سؤالی  
  همچون دو مغز بادام اندر یکی خزینه با هم گرفته انسی وز دیگران ملالی  
  دانی کدام جاهل بر حال ما بخندد؟ کو را نبوده باشد در عمر خویش حالی  
  بعد از حبیب بر من نگذشت جز خیالش وز پیکر ضعیفم نگذاشت جز خیالی  
  اول که گوی بردی من بودمی[۳] بدانش گر سودمند بودی بیدولت احتیالی[۴]  
  سال وصال با او یکروز بود گوئی و اکنون در انتظارش روزی[۵] بقدر سالی  
  ایام را بماهی یکشب هلال باشد وآن ماه دلستان را هر ابروئی هلالی  
  صوفی نظر نبازد جز با چنین حریفی سعدی غزل نگوید جز بر چنین غزالی  


  1. نعمت.
  2. منت، رحمت.
  3. بردمی.
  4. در نسخ چاپی: بیدوست.
  5. روز فراق بر من باشد، روزی گرش بینم باشد.