کلیات سعدی/غزلیات/نفسی وقت بهارم هوس صحرا بود

از ویکی‌نبشته

۲۵۶– ط

  نفسی وقت بهارم هوس صحرا بود با رفیقی دو که دایم نتوان تنها بود  
  خاک شیراز چو دیبای منقش دیدم وان همه صورت شاهد[۱] که بر آن دیبا بود  
  پارس در سایهٔ اقبال اتابک ایمن لیکن از نالهٔ مرغان چمن غوغا بود[۲]  
  شکرین پسته دهانی بتفرج[۳] بگذشت که چگویم نتوانگفت که چون زیبا بود  
  یعلم[۴] الله که شقایق نه بدان لطف و، سمن نه بدان بوی و، صنوبر نه بدان بالا بود  
  فتنهٔ سامریش در نظر[۵] شورانگیز نفس عیسویش در لب شکرخا بود  
  من در اندیشه که بُت یا مه نو یا ملکست یا رب پیکر مه‌روی ملک سیما بود[۶]  
  دل سعدی و جهانی بدمی غارت کرد همچو نوروز که بر خوان ملک یغما بود  


  1. زیبا.
  2. تجدیدنظر: لیکن از نالهٔ مرغان بچمن غوغا بود
  3. بتنعم.
  4. علم.
  5. در دهن.
  6. شکل غلط قبلی: یا پری پیکر مه روی..