کلیات سعدی/غزلیات/ندیدمت که بکردی وفا بدان چه بگفتی
ظاهر
< کلیات سعدی | غزلیات
۵۳۰ – ط
ندیدمت که بکردی وفا بدانچه بگفتی | طریق وصل گشادی من آمدم تو برفتی | |||||
وفای عهد نمودی دل سلیم ربودی | چو خویشتن بتو دادم تو میل بازگرفتی | |||||
نه دست عهد گرفتی که پای وصل[۱] بدارم؟ | بچشم خویش بدیدم خلاف هر چه بگفتی | |||||
هزار چاره بکردم که همعنان تو گردم | تو پهلوانتر از آنی که در کمند من افتی | |||||
نه عدل بود نمودن خیال وصل و ربودن | چرا ز عاشق مسکین هم اولش ننهفتی؟ | |||||
تو قدر صحبت یاران و دوستان نشناسی | مکر شبی که چو سعدی بداغ عشق بخفتی |
- ↑ مهر.