کلیات سعدی/غزلیات/من چه در پای تو ریزم که خورای تو بود

از ویکی‌نبشته

۲۶۰– ب

  من چه در پای تو ریزم که خورای تو بود سر نه چیزست که شایستهٔ پای تو بود  
  خرّم آنروی که در روی تو باشد همه عمر وین نباشد مگر آنوقت که رای تو بود  
  ذرّهٔ در همه اجزای من مسکین نیست که نه آن ذرّه معلق بهوای تو بود  
  تا ترا جای شد ای سرو روان در دل من هیچکس می‌نپسندم که بجای تو بود  
  بوفای تو که گر خشت زنند از گل من همچنان در دل من مهر و وفای تو بود  
  غایت آنست که ما در سر کار تو رویم[۱] مرگ ما باک نباشد چو بقای تو بود  
  من پروانه صفت پیش تو ای شمع چگل گر بسوزم گنه من نه خطای تو بود  
  عجبست آنکه ترا دید و حدیث تو شنید که همه عمر نه مشتاق لقای تو بود  
  خوش بود نالهٔ دلسوختگان از سر درد خاصه دردی که بامید دوای تو بود  
  ملک دنیا همه با همت سعدی هیچست پادشاهیش همین بس که گدای تو بود[۲]  


  1. شکل غلط قبلی: غایت آنست سر در سر کار تو رویم
  2. در بعضی از نسخ این بیت نیز هست:
      سالها قبلهٔ صاحبنظران خواهد بود بر زمینی که نشان کف پای تو بود  

    (و نیز رجوع شود بغزل خواجه حافظ: تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود)