پرش به محتوا

کلیات سعدی/غزلیات/مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست

از ویکی‌نبشته

۱۱۱– ط

  مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست یا شب و روز بجز فکر توام کاری هست  
  بکمند سر زلفت نه من افتادم و بس که بهر حلقه موئیت[۱] گرفتاری هست  
  گر بگویم[۲] که مرا با تو سر و کاری نیست در و دیوار گواهی بدهد کاری هست  
  هر که عیبم کند از عشق و ملامت گوید تا ندیدست ترا بر منش انکاری هست  
  صبر بر جور[۳] رقیبت چکنم گر نکنم؟ همه دانند که در صحبت گل خاری هست  
  نه من خام‌طمع عشق تو میورزم و بس که چو من سوخته در خیل تو بسیاری هست  
  باد خاکی ز مقام تو بیاورد و ببرد آب هر طیب که در کلبهٔ[۴] عطاری هست  
  من چه در پای تو ریزم که پسند تو بود[۵] جان و سر را نتوانگفت که مقداری هست  
  من ازین دلق مرقع بدر آیم روزی تا همه خلق بدانند که زنّاری هست  
  همه را هست همین داغ محبت که مراست که نه مستم من و در دور تو هشیاری هست[۶]  
  عشق سعدی نه حدیثیست که پنهان ماند داستانیست که بر هر سر بازاری هست  

  1. موی تو، ز زلف تو.
  2. هر که گوید.
  3. خوی.
  4. طبلهٔ.
  5. پسندیده بود، خورای توی بود.
  6. شکل غلط قبلی: که نه مستم و ...