پرش به محتوا

کلیات سعدی/غزلیات/صبر کن ای دل که صبر سیرت اهل صفاست

از ویکی‌نبشته

۴۸– ب

  صبر کن ای دل که صبر سیرت اهل صفاست چارهٔ عشق احتمال شرط محبت وفاست  
  مالک ردّ و قبول هر چه کند پادشاست گر بزند حاکمست ور بنوازد رواست  
  گر چه بخواند هنوز دست جزع بر دعاست ور چه براند هنوز روی امید از قفاست  
  برق یمانی بجست باد بهاری بخاست طاقت مجنون برفت خیمهٔ لیلی کجاست؟  
  غفلت از ایّام عشق پیش محقق خطاست اوّل صبحست خیز کاخر دنیا فناست  
  صحبت یار عزیز حاصل دور بقاست یکدمه دیدار دوست هر دو جهانش بهاست  
  درد دل دوستان گر تو پسندی رواست هر چه مراد شماست غایت مقصود ماست  
  بنده چه دعوی کند حکم خداوند راست؟ گر تو قدم مینهی تا بنهم چشم راست  
  از در خویشم مران کاین نه طریق وفاست در همه شهری غریب در همه ملکی گداست  
  با همه جرمم امید با همه خوفم رجاست گر دِرَم ما مِسست لطف شما کیمیاست  
  سعدی اگر عاشقی میل وصالت چراست؟ هر که دل دوست جست مصلحت خود نخواست