کلیات سعدی/غزلیات/صبر کن ای دل که صبر سیرت اهل صفاست
ظاهر
< کلیات سعدی | غزلیات
۴۸– ب
صبر کن ای دل که صبر سیرت اهل صفاست | چارهٔ عشق احتمال شرط محبت وفاست | |||||
مالک ردّ و قبول هر چه کند پادشاست | گر بزند حاکمست ور بنوازد رواست | |||||
گر چه بخواند هنوز دست جزع بر دعاست | ور چه براند هنوز روی امید از قفاست | |||||
برق یمانی بجست باد بهاری بخاست | طاقت مجنون برفت خیمهٔ لیلی کجاست؟ | |||||
غفلت از ایّام عشق پیش محقق خطاست | اوّل صبحست خیز کاخر دنیا فناست | |||||
صحبت یار عزیز حاصل دور بقاست | یکدمه دیدار دوست هر دو جهانش بهاست | |||||
درد دل دوستان گر تو پسندی رواست | هر چه مراد شماست غایت مقصود ماست | |||||
بنده چه دعوی کند حکم خداوند راست؟ | گر تو قدم مینهی تا بنهم چشم راست | |||||
از در خویشم مران کاین نه طریق وفاست | در همه شهری غریب در همه ملکی گداست | |||||
با همه جرمم امید با همه خوفم رجاست | گر دِرَم ما مِسست لطف شما کیمیاست | |||||
سعدی اگر عاشقی میل وصالت چراست؟ | هر که دل دوست جست مصلحت خود نخواست |