پرش به محتوا

کلیات سعدی/غزلیات/سرمست درآمد از درم دوست

از ویکی‌نبشته

۹۰– خ

  سرمست درآمد از درم دوست لب خنده[۱] زنان چو غنچه در پوست  
  چون دیدمش آن رخ نگارین در خود بغلط شدم که این اوست  
  رضوان در خلد باز کردند[۲] کز عطر مشام روح خوشبوست  
  پیش قدمش بسر دویدم در پای فتادمش که ایدوست  
  یکباره بترک ما بگفتی زنهار نگوئی[۳] این نه نیکوست  
  بر من که دلم چو شمع یکتاست پیراهن غم چو شمع ده توست  
  چشمش بکرشمه گفت با من در نرگس مست من چه آهوست؟  
  گفتم همه نیکوئیست لیکن اینست که بیوفا و بدخوست  
  بشنو نفسی دعایِ سعدی گرچه همه عالمت دعاگوست  


  1. ظاهراً «لبخند» مناسب‌تر است، واژه ناخوانا از نسخ قدیم و معتبر متابعت کردیم.
  2. کردست.
  3. برسم خط قدیم در نسخه ما «نکوئی» و آن نیز درست است.