کلیات سعدی/غزلیات/دلی که عاشق و صابر بود مگر سنگست
ظاهر
< کلیات سعدی | غزلیات
۷۱– ط
دلی که عاشق و صابر بود مگر سنگست | ز عشق تا بصبوری هزار فرسنگست | |||||
برادران طریقت نصیحتم مکنید | که توبه در ره عشق آبگینه بر[۱] سنگست | |||||
دگر بخفیه نمیبایدم شراب و سماع | که نیکنامی در دین عاشقان ننگست | |||||
چه تربیت شنوم یا چه مصلحت بینم | مرا که چشم بساقی و گوش بر[۲] چنگست؟ | |||||
بیادگار کسی دامن نسیم صبا | گرفتهایم و دریغا[۳] که باد در چنگست | |||||
بخشم رفتهٔ ما را که میبرد پیغام؟ | بیا که ما سپر انداختیم اگر جنگست | |||||
بکش چنانکه توانی[۴] که بیمشاهدهات | فراخنای جهان بر وجود ما تنگست | |||||
ملامت از دل سعدی فرو نشوید عشق | سیاهی از حبشی چونرود که خود رنگست |