کلیات سعدی/غزلیات/پای سرو بوستانی در گلست
ظاهر
< کلیات سعدی | غزلیات
۷۲– ط
پای سرو بوستانی در گلست | سرو ما را پای معنی در دلست | |||||
هر که چشمش بر چنانروی اوفتاد | طالعش میمون و فالش[۱] مقبلست | |||||
نیکخواهانم نصیحت میکنند | خشت بر دریا زدن بیحاصلست | |||||
ای برادر ما بگرداب اندریم | وانکه شنعت میزند بر ساحلست | |||||
شوق را بر صبر قوّت غالبست | عقلرا با عشق دعوی باطلست | |||||
نسبت عاشق بغفلت میکنند | وآنکه معشوقی ندارد غافلست | |||||
دیده باشی تشنه مستعجل بآب؟ | جان بجانان همچنان مستعجلست | |||||
بذل جاه و مال و ترک نام و ننگ | در طریق عشق اوّل منزلست | |||||
گر بمیرد طالبی در بند دوست | سهل باشد، زندگانی مشکلست | |||||
عاشقی میگفت و خوش خوش میگریست | جان بیاساید که جانان قاتلست | |||||
سعدیا نزدیک رای عاشقان | خلق مجنونند و مجنون عاقلست |
- ↑ بختش.