کلیات سعدی/غزلیات/حدیث یا شکرست آن که در دهان داری
ظاهر
< کلیات سعدی | غزلیات
۵۶۹ – ب
حدیث یا شکرست آنکه در دهان داری | دوم بلطف[۱] نگویم که در جهان داری | |||||
گناه عاشق بیچاره نیست در پی تو | گناه تست که رخسار دلستان داری | |||||
جمال عارض خورشید و حسن قامت سرو | ترا رسد که چو دعوی کنی بیان داری | |||||
ندانم ای کمر این سلطنت چه لایق توست | که با چنین صنمی دست در میان داری؟ | |||||
بسیست تا دل گم کرده باز میجستم | در ابروان تو بشناختم که آن داری | |||||
ترا که زلف و بناگوش و خد و قد اینست | مرو بباغ که در خانه بوستان داری | |||||
بدین صفت که توئی دل چه جای خدمت تست؟ | فراتر آی که ره در میان جان داری | |||||
گرین روش که تو طاوس میکنی رفتار[۲] | نه برج من که همه عالم آشیان داری | |||||
قدم ز خانه چو بیرون نهی بعزت نه | که خون دیدهٔ سعدی بر آستان داری |