کلیات سعدی/غزلیات/با همه مهر و با منش کینست
ظاهر
< کلیات سعدی | غزلیات
۸۵– ب
با همه مهر و با منش کینست | چکنم؟ حظّ بخت[۱] من اینست | |||||
شاید ای نفس تا دگر نکنی | پنجه با ساعدی که سیمینست | |||||
ننهد پای تا نبیند جای | هرکرا چشم مصلحت بینست | |||||
مثل زیرکان و چنبر عشق | طفل نادان و مار رنگینست | |||||
دردمند فراق سر ننهد | مگر آنشب که گور بالینست | |||||
گریه گو بر هلاک من مکنید | که نه این نوبت نخستینست | |||||
لازمست احتمال چندین جور | که محبت هزار چندینست | |||||
گر هزارم جواب تلخ دهی | اعتقاد من آنکه شیرینست | |||||
مرد اگر شیر در کمند آرد | چون کمندش گرفت مسکینست | |||||
سعدیا تن بنیستی در ده | چاره با سخت بازوان اینست |
- ↑ در یک نسخه قدیم: خطّ و بخت.