کلیات سعدی/غزلیات/بخت جوان دارد آن که با تو قرینست

از ویکی‌نبشته

۸۶– ط

  بخت جوان دارد آنکه با تو قرینست پیر نگردد[۱] که در بهشت برینست  
  دیگر از آن جانبم نماز نباشد گر تو اشارت کنی که قبله چنینست  
  آینهٔ پیش[۲] آفتاب نهادست بر دَرِ آن خیمه یا شعاع جبینست  
  گر همه عالم ز لوح فکر بشویند عشق نخواهد شدن که نقش نگینست  
  گوشه گرفتم ز خلق و[۳] فایدهٔ نیست گوشهٔ چشمت بلای گوشه نشینست  
  تا نه تصوّر کنی که بیتو صبوریم گر نفسی میزنیم[۴] بازپسینست  
  حُسن[۵] تو هر جا که طبل عشق فرو کوفت بانگ برآمد که غارت دل و دینست  
  سیم و زرم گو مباش و دنیی[۶] و اسباب روی تو بینم[۷] که ملک روی زمینست  
  عاشق صادق بزخم دوست نمیرد زهر مذابم بده که ماء معینست  
  سعدی ازین پس که راه پیش[۸] تو دانست گر ره دیگر رود ضلال مبینست  


  1. نباشد.
  2. آینه در پیش.
  3. گوشه گرفتن ز خلق.
  4. صبورم، گر نفسی میزنم ز.
  5. مهر.
  6. دولت، ملکت.
  7. دارم.
  8. کوی.