پرش به محتوا

کلیات سعدی/غزلیات/ای لعبت خندان لب لعلت که مزیدست

از ویکی‌نبشته

۶۲– ط

  ای لعبت خندان لب لعلت که مزیدست؟ وی باغ لطافت به رویت که گزیدست[۱]؟  
  زیباتر ازین صید همه عمر نکردست شیرین‌تر ازین خربزه هرگز نبریدست[۲]  
  ای خضر حلالت نکنم چشمهٔ حیوان دانی که سکندر بچه محنت طلبیدست؟  
  آن خون کسی ریختهٔ یا می سرخست؟ یا توت[۳] سیاهست که بر جامه چکیدست؟  
  با جمله برآمیزی و از ما بگریزی جرم از تو نباشد گنه از بخت رمیدست  
  نیکست[۴] که دیوار بیکبار بیفتاد تا هیچکس این باغ نگوئی که[۵] ندیدست  
  بسیار توقف نکند میوهٔ بر بار چون عام بدانست که شیرین و رسیدست  
  گل نیز در آن هفته دهن باز نمیکرد و امروز نسیم سحرش پرده دریدست  
  در دجله که مرغابی از اندیشه نرفتی کشتی رود اکنون که تتر[۶] جسر بریدست  
  رفت آن که فقاع از تو گشایند دگربار ما را بس ازین کوزه که بیگانه مکیدست  
  سعدی در بستان هوای دگری زن وین کشته[۷] رها کن که در او گله چریدست[۸]  


  1. متن مطابق قدیمترین نسخه‌هاست، و در نسخ معتبر دیگر:
      ای لعبت خندان لب لعلت که گزیدست؟ وز باغ لطافت گل روی تو که چیدست؟  

    و در بعضی از نسخ چاپی این بیت بعد از مطلع الحاق شده:

      هر کس که گزیدست بمقصود رسیدست وانکس که نچیدست بسی غصه کشیدست  
  2.   نیکوتر ازین میوه همه عمر که خوردست؟ شیرین‌تر ازین خربزه هرگز که بریدست؟  
  3. توث، تود.
  4. شکرست.
  5. نگوید که، تا بیش نگوئی که کس این باغ.
  6. متن مطابقست با نسخ قدیم، و این کلمه را کتاب بعد نفهمیده «سر» خوانده و نوشته‌اند.
  7. کشت.
  8. بجای مقطع غزل در یک نسخه این بیت است:
      سعدی اگر آن میوه بتاراج ببردند صد جای دگر میوهٔ شیرین رسیدست