کلیات سعدی/بوستان/باب پنجم/فرو کوفت پیری پسر را به چوب

از ویکی‌نبشته

حکایت

  فرو کوفت پیری پسر را بچوب بگفت ای پدر بیگناهم مکوب  
  توان بر تو از جور مردم[۱] گریست ولی چون تو جورم کنی چاره چیست؟  
  بداور خروش ای[۲] خداوند هوش نه از دست داور برآور خروش  


  1. هر کس.
  2. خروشد.