کلیات سعدی/بوستان/باب هفتم/شنیدم که در بزم ترکان مست
ظاهر
حکایت
شنیدم که در بزم ترکان مست | مریدی دف و چنگ مطرب شکست | |||||
چو چنگش کشیدند حالی بموی | غلامان و چون دف زدندش بروی | |||||
شب از درد چوگان و سیلی نخفت | دگر روز پیرش بتعلیم گفت | |||||
نخواهی که باشی چو دف روی ریش | چو چنگ ای برادر سر انداز پیش |
***