کلیات سعدی/بوستان/باب نهم/پلیدی کند گربه بر جای پاک

از ویکی‌نبشته
  پلیدی کند گربه بر جای پاک چو زشتش نماید بپوشد بخاک  
  تو آزادی از ناپسندیده‌ها نترسی که بر وی فتد دیده‌ها  
  براندیش از آن بندهٔ و نیاز بزنجیر و بندش نیارند باز[۱]  
  اگر باز گردد بصدق و نیاز بزنجیر و بندش نیارند باز[۲]  
  بکین آوری با کسی بر ستیز که از وی گزیرت بود یا گریز  
  کنون کرد باید عمل را حساب نه وقتی[۳] که منشور گردد کتاب  
  کسی گرچه بد کرد هم بد نکرد که پیش از قیامت غم خود بخورد  
  گر آئینه از آه گردد سیاه شود روشن آیینهٔ دل بآه  
  بترس از گناهان خویش این نفس که روز قیامت نترسی ز کس  


  1. مخفی، غایب. که در خواجه عاصی.
  2.   اگر بر نگردد بصدق و نیاز بزنجیر و بندش بیارند باز  
  3. روزی.