وحشی بافقی (غزلیات)/از کاه ، کهربا بگریزد به بخت ما

از ویکی‌نبشته
وحشی بافقی (غزلیات) از وحشی بافقی
(از کاه ، کهربا بگریزد به بخت ما)
  از کاه ، کهربا بگریزد به بخت ما خنجر به جای برگ برآرد درخت ما  
  الماس ریزه شد نمک سوده‌ی حکیم در زخم بستن جگر لخت لخت ما  
  با اینهمه خجالت و ذلت که می‌کشم از هم فرو نریخت زهی روی سخت ما  
  زورق گران و لجه خطرناک موجه صعب ای ناخدا نخست بینداز رخت ما  
  وحشی تو بودی و من و دل، شاه وقت خویش آتش فکند شعله‌ی گلخن به تخت ما