شیدای گراشی (غزلیات)/به وفای تو میدهم جان را
ظاهر
به وفای تو میدهم جان را | تا نبینم شبان هجران را | |||||
تا به پایان رسانم آن پیمان | به فدای تو میکنم جان را | |||||
بر سر آتش غمت میبین | این دل همچو مرغ بریان را | |||||
من ننالم ز درد تو هرگز | که نخواهم ز درد درمان را | |||||
کرده در وادی غمت منزل | عاشقان پریش نالان را | |||||
کرده مجموع عاشقان دلخون | طرهی گیسوی پریشان را | |||||
مرگ بهتر ز شام هجرانت | چه کنم بی تو من گلستان را | |||||
پرتو روی همچو خورشیدت | منخسف کرده ماه تابان را | |||||
بارکالله ز خال هندویت | که چو شیطان گرفته رضوان را | |||||
کرده سایر به عالم امکان | رخ و زلف تو کفر و ایمان را | |||||
هر چه گویی و هر چه فرمایی | منتظر گشته است فرمان را | |||||
جان شیدا نهاده اندر کف | آن چه فرمان دهی کند آن را |