شاهنامه (تصحیح ژول مل)/کشته یافتن ویسه پسر خود را
ظاهر
کشته یافتن ویسه پسر خود را
بشد ویسه سالار ترکان سپاه | ابا نامور لشکر رزم خواه | |||||
از آن پیشتر کوک بقارن رسید | گرامیش را کشته افگنده دید | |||||
دریده درفش ونگونسار کوس | زلاله کفن روی چون سندروس | |||||
دلیران وگردان توران سپاه | بسی نیز با او فگنده براه | |||||
چو ویسه چنان دید غمناک شد | دلش گفتی از غم بدو چاک شد | ۳۷۵ | ||||
ببآرید از دیدگان آب نرم | پس قارن اندر همیراند گرم | |||||
دوان گشته ویسه چو ابر روان | فتاده ازو شور اندر جهان | |||||
زویسه بقارن رسید آگهی | که آمد بفیروزی وفرّهی | |||||
ستوران تازی سوی نیمروز | گسی کرد وخود رفت گیتی فروز | |||||
چو از پارس قارن بهامون رسید | زدست چیش گردی آمد پدید | ۳۸۰ | ||||
زگرد اندر آمد درفش سیاه | سپهدار ترکان به پیش سپاه | |||||
رده برکشیدند از هر دو روی | برفتند گردان پرخاشجوی | |||||
زقلب سپه ویسه آواز داد | که شد تاج وتخت بزرگی بباد | |||||
زقانوج تا مرز کابلستان | همان نیز غزنین وزابلستان | |||||
همه سر بسر پاک در چنگ ماست | بر ایوانها نقش اورنگ ماست | ۳۸۵ | ||||
کجا یافت خواهی تو آرامگاه | از آنپس کجا شد گرفتار شاه | |||||
چنین داد پسخ که من قارنم | گلیم اندر آب روان افگنم | |||||
نه از بیم رفتم نه از گفتگوی | بسوی پسر آمدم جنگجوی | |||||
چو از کین او دل بپرداختم | کنون جنگ وکینه ترا ساختم | |||||
نمایم ترا هم یکی دستبرد | چنان چون نماید مردان گرد | ۳۹۰ | ||||
برانگیختند اسپهارا زجای | برآمد خروشیدن کرّنای | |||||
برآمد چپ وراست گرد سپاه | نه روی هو ماند روشن نه ماه | |||||
سبک یک بدیگر برآمیختند | چو رود روان خون همی ریختند | |||||
بر ویسه شد قارن رزم جوی | ازو ویسه در جنگ برگاشت روی | |||||
فراوان زجنگ آوران کشته شد | درآورد گه ویسه سر گشته شد | ۳۹۵ | ||||
چو بر ویسه آود از اختر شکن | نرفت از پسش قارن رزم زن | |||||
بشد ویسه تا پیش افراسیاب | زدرد پسر دیدگانش پر آب |