شاهنامه (تصحیح ژول مل)/پادشاهی کیومرث
ظاهر
آغاز داستان
پادشاهی کیومرث اول ملوک عجم سی سال بود
| سخن گوی دهقان چه گوید نخست | که تاج بزرگی به گیتی که جست | |||||
| که بود آنکه دیهیم بر سر نهاد | ندارد کس از روزگار آن بیاد | |||||
| مگر کز پدر یاد دارد پسر | بگوید ترا یک بیک از پدر | |||||
| که نام بزرگی که آورد پیش | کرا بود از آن برتران پایه بیش | |||||
| پژوهندهٔ نامهٔ باستان | که از پهلوانان زند داستان | ۵ | ||||
| چنین گفت کآیین تخت و کلاه | کیومرث آورد و او بود شاه | |||||
| چو آمد ببرج حمل آفتاب | جهان گشت با فرّ و آیین و آب | |||||
| بتابید از آنسان ز برج بره | که گیتی جوان گشت ازو یکسره | |||||
| کیومرث شد بر جهان کدخدای | نخستین بکوه اندرون ساخت جای | |||||
| سر تخت و بختش برآمد ز کوه | پلنگینه پوشید خود با گروه | ۱۰ | ||||
| ازو اندر آمد همی پرورش | که پوشیدنی نو بد و نو خورش | |||||
| بگیتی درون سال سی شاه بود | بخوبی چو خورشید بر گاه بود | |||||
| همی تافت از تخت شاهنشهی | چو ماه دو هفته ز سرو سهی | |||||
| دد و دام و هر جانور کش بدید | ز گیتی بنزدیک او آرمید | |||||
| دوتا میشدندی بر تخت او | از آن بر شده فرّه و بخت او | ۱۵ | ||||
| برسم نماز آمدندیش پیش | از آن جایگه برگرفتند کیش | |||||
| پسر بد مر اورا یکی خوبروی | هنرمند و همچون پدر نامجوی | |||||
| سیامک بدش نام و فرخنده بود | کیومرث را دل بدو زنده بود | |||||
| ز گیتی بدیدار او شاد بود | که بس بارور شاخ بنیاد بود | |||||
| بجانش بر از مهر گریان بدی | ز بیم جدائیش بریان بدی | ۲۰ | ||||
| برآمد برین کار یک روزگار | فروزنده شد دولت شهریار | |||||
| بگیتی نبودش کسی دشمنا | مگر در نهان ریمن آهرمنا | |||||
| برشک اندر آهرمن بدسگال | همی رای زد تا ببالید بال | |||||
| یکی بچه بودش چو گرگ سترگ | دلاور شده با سپاه بزرگ | |||||
| سپه کرد و نزدیک او راه جست | همی تخت و دیهیم کی شاه جست | ۲۵ | ||||
| جهان شد بر آن دیوبچه سیاه | ز بخت سیامک هم از بخت شاه | |||||
| همی گفت با هر کسی راز خویش | جهان کرد یکسر پر آواز خویش | |||||
| کیومرث ازین خودکی آگاه بود | که او را بدرگاه بدخواه بود | |||||
| یکایک بیآمد خجسته سروش | بسان پری با پلنگینه پوش | |||||
| بگفتش براز این سخن دربدر | که دشمن چه سازد همی با پدر | ۳۰ | ||||