شاهنامه (تصحیح ژول مل)/کشته شدن سیامک بر دست دیو

از ویکی‌نبشته

کشته شدن سیامک بر دست دیو

  سخن چون بگوش سیامک رسید ز کردار بدخواه دیو پلید  
  دل شاه بچه برآمد بجوش سپاه انجمن کرد و بکشاد گوش  
  بپوشید تنرا بچرم پلنگ که جوشن نبد آنگه آئین جنگ  
  پذیره شده دیو را جنگ جوی سپه را چو روی اندر آمد بروی  
  سیامک بیآمد برهنه تنا بیآویخت با پور آهرمنا  ۳۵
  بزد چنگ واژونه دیو سیاه دوتا اندر آورد بالای شاه  
  فگند آن تن شاه بچه بخاک بچنگال کردش جگرگاه چاک  
  سیامک بدست چنان دشت دیو تبه گشت و ماند انجمن بی‌خدیو  
  چو آگه شد از مرگ فرزند شاه ز تیمار گیتی برو شد سیاه  
  فرود آمد از تخت ویله کنان بناخن تنش گوشت پاره کنان  ۴۰
  دو رخساره پر خون و دل سوگوار دژم کرده بر خویشتن روزگار  
  سپه سربسر زار و گریان شدند بر آن آتش سوگ بریان شدند  
  خروشی برآمد ز لشکر بزار کشیدند صف بر در شهریار  
  همه جامها کرده پیروزه رنگ دو چشمان پر از خون و رخ باده رنگ  
  دد و مرغ و نخچیر گشته گروه برفتند ویله کنان سوی کوه  ۴۵
  برفتند با سوگواری و درد ز درگاه کی شاه برخاست گرد  
  نشستند سالی چنین سوگوار پیام آمد از داور کردگار  
  درود آوریدش خجسته سروش کزین بیش مخروش و باز آر هوش  
  سپه ساز و بر کش بفرمان من بر آور یکی گرد از آن انجمن  
  از آن بد کنش دیو روی زمین بپرداز و پردخته کن دل ز کین  ۵۰
  کی نامور سر سوی آسمان بر آورد و بد خواست بر بد گمان  
  بدآن برترین نام یزدانش را بخواند و بپالود مژگانش را  
  وزآن پس بکین سیامک شتافت شب و روز آرام و خفتن نیافت