شاهنامه (تصحیح ژول مل)/لشکر کشیدن زال سوی افراسیاب
ظاهر
لشکر کشیدن زال سوی افراسیاب
خروشیدن کوس با کرّنای | همان ژنده پیلان وهندی درای | |||||
برآمد ززابلستان رستخیز | زمین مرده را بانگ برزد که خیز | ۱۴۰ | ||||
سپاهی برآمد ززابل برون | چو شیران همه دست شسته بخون | |||||
به پیش اندرون رستم پهلوان | پس پشت او سال خورده گوان | |||||
چنان شد زلشکر در ودشت وراغ | که بر سر نیارست پرّید زاغ | |||||
تبیره زدندی همه شب بجای | جهانرا نه سر بود پیدا نه پای | |||||
بهنگام بشکونه وگلستان | بیآورد لشکر ززابلستان | ۱۴۵ | ||||
ززال آگهی یافت افراسیاب | برآمد از آرام واز خور وخواب | |||||
بیآورد لشکر سوی رود ری | بدآن مرغزاری که بد آب ونی | |||||
وز ایران بیآمد دمادم سپاه | زراه بیابان سوی رزمگاه | |||||
زلشکر بلشکر دو فرسنگ ماند | جهان دیدگانرا سپهبد بخواند | |||||
بدیشان چنین گفت کای بخردان | جهان دیده وکار کرده ردان | ۱۵۰ | ||||
هم ایدر بسی لشکر آراستیم | بسی نیکوئی وبهی خواستیم | |||||
پراگنده شد رای بی تخت شاه | همه کار بی بوی وبی سر سپاه | |||||
چو بر تخت بنشست فرخنده زو | زگیتی یکی آفرین خاست نو | |||||
شهی باید اکنون زتخم کیان | بتخت کئی بر کمر بر میان | |||||
نشان داد موبد مرا در زمان | یکی شاه با فرّ وگرز کیان | ۱۵۵ | ||||
زتخم فریدون یل کیقباد | که با فرّ وبرزست وبا رسم وداد |