پرش به محتوا

شاهنامه (تصحیح ژول مل)/فرستادن سیاوش رستم را به نزد کاوس

از ویکی‌نبشته

فرستادن سیاوش رستم را بنزد کاؤس

  سیاوش نشست از بر تخت عاج بیآویخت نیز از بر عاج تاج  
  همی رای زد تا یکی چرب گوی کسی کو سخنرا دهد رنگ وبوی  
  زلشکر همی جست گرد وسوار که با او بسازد دم شهریار  
  چنین گفت با او گو پیلتن کزین در که بارد کشادن سخن  ۹۳۵
  همانست کاؤس کز پیش بود زتیزی نکاهد بخواهد فزود  
  مگر من شوم نزد شاه جهان کنم آشکارا بروبر نهان  
  ببرّم زمین گر تو فرمان دهی زرفتن نبینی بجز فرّهی  
  سیاوش زگفتار او شاد شد حدیث فرستادگان باد شد  
  سپهدر بنشست ورستم بهم سخن رفت بسیار بر بیش وکم  ۹۴۰
  بفرمود تا رفت پیشش دبیر به اندیشه با می برآمیخت شیر  
  نخست آفرین کرد بر کردگر کزویست نیزو وفرّ وهنر  
  خداوند هوش وزمان وتوان خرد پروراند همی با روان  
  گذر نیست کسرا زفرمان اوی کسی کو بگردد زپیمان اوی  
  بگیتی نه بیند بجز کاستی ازو باشد افزونی وراستی  ۹۴۵
  هم از او آفرینندهٔ هور وماه فزایندهٔ تاج وتخت وکلاه  
  ازو باد بر شهریار آفرین جهاندار از نامداران گزین  
  رسیده بهر نیک وبد رای اوی ستون خرد گشته بالای اوی  
  رسیدم ببلخ وبخرّم بهار همه شادمان بودم از روزگار  
  زمن چون خبر یافت افراسیاب سیه شد بچشم اندرش آفتاب  ۹۵۰
  بدانست که آن کار دشوار گشت جهان خیره شد بخت او خوار شد  
  بیآمد برادرش با خواسته بسی خوبرویان آراسته  
  که زنهار خواهد زشاه جهان سپارد بدو تاج وتخت مهان  
  پسنده کند زین جهان مرز خویش بداند همی پایه وارز خویش  
  از ایران زمین نسپرد نیز خاک بشوید دل از کینه وجنگ ناپاک  ۹۵۵
  زخویشان فرستاد صد نزد من بدین خواهش آمد گو پیلتن  
  گر اورا ببخشد زمهرش سزاست که بر مهر او چهرهٔ او گواست  
  تهمتن بیآمد بنزدیک شاه چنان چون سزد با درفش وسپاه  
  واز آن روی گرسیوز نیکخواه بیآمد بر شاه توران سپاه  
  پس آنگه که گرسیوز اندر شتاب بیآمد بنزدیک افراسیاب  ۹۶۰
  همه داستان سیاوش بگفت که اورا زشاهان کسی نیست جفت  
  زخوبی ودیدار وکردار اوی زهوش ودل وشرم وگفتار اوی  
  دلیر وسخن گوی وگرد سوار تو گوئی خرد دارد اندر کنار  
  بخندید وبا وی چنین گفت شاه که چاره به از جنگی ای نیکخواه  
  دلم گشت از آن خواب بد پر نهیب زبالا بدیدم نشان نشیب  ۹۶۵
  پر از درد گشتم سوی چاره باز بدآن تا نماند تن اندر گداز  
  بگنج ودرم چاره آراستم کنون شد از آنسان که من خواستم