شاهنامه (تصحیح ژول مل)/فتحنامه منوچهر نزد فریدون
ظاهر
فتح نامهٔ منوچهر نزد فریدون
بشاه آفریدون یکی نامه کرد | زنیک وزید روزگار نبرد | ۹۱۰ | ||||
نخست آن جهان آفرین کرد یاد | خداوند خوبی و پاک و داد | |||||
سپاس از جهاندار فریادرس | نگیرد ببختی جز او دست کس | |||||
که او رهنمایست و هم دلگشای | که جاوید باشد همیشه بجای | |||||
دگر آفرین بر فریدون بزر | خداوند تاج و خداوند گرز | |||||
همش داد و هم دین و هم فرّهی | همش تاج و هم تخت شاهنشهی | ۹۱۵ | ||||
همه راستی راست از بخت اوست | همه فرّ و زیبای از تخت اوست | |||||
رسیدیم بخوبی بتوران زمین | سپه برکشیدیم و جستیم کین | |||||
سه جنگ گران کرده شد در سه روز | چه در شب چه در هورگیتی فروز | |||||
از ایشان شبیخون و از ما کمین | گشادیم و جستیم هرگونه کین | |||||
شنیدم که ساز شبیخون گرفت | زبیچارگی کار افسون گرفت | ۹۲۰ | ||||
کمین ساختم از پس پشت اوی | نماندم بجز باد در مشت وی | |||||
یکایک چو از جنگ برگاشت روی | پی اندر گرفتم رسیدم بروی | |||||
بخفتانش بر نیزه بگذاشتم | زجای از بر زینش برداشتم | |||||
بینداختم چون یکی اژدها | بریدم سرش از تن بی بها | |||||
فرستادم اینک بنزد نیا | بسازم کون سلم از کیمیا | ۹۲۵ | ||||
چنان چون سر ایرج شهریار | بتابوت زر اندر افگند خوار | |||||
برو بر نبخشود و شرمش نداشت | جهان آفرینم برو برگماشت | |||||
رهاندم زتن همچنان جان اوی | برو بر کنم کشور و خان اوی | |||||
بنامه درون این سخن کرد یاد | هیونی برافگند چون تندباد | |||||
فرستاده شد با رخی پر زشرم | دو چشم از فریدون پر از آب گرم | ۹۳۰ | ||||
که چون برد خواهد سر شاه چین | بریده بر شاه ایران زمین | |||||
که فرزند هرچند که پیچید زدین | بسوزد بمرگش پدر همچنین | |||||
گنه بس گران بود و پوزش نبرد | و دیگر که کین خواه نو بود و گرد | |||||
بیآمد فرستادة شوخ روی | سر تور بنهاد در پیش اوی | |||||
فریدون شه بر منوچهر بر | همی آفرین خواست از دادگر | ۹۳۵ |