شاهنامه (تصحیح ژول مل)/آمدن زال با نامه سام نزد منوچهر
ظاهر
آمدن زال با نامة سام نزد منوچهر
| کنون گوش کن رفتن وکار زال | که شد زی منوچهر فرخنده فال | |||||
| چو آگاهی آمد سوی شهریار | که آمد زره زال سام سوار | |||||
| پذیره شدندش همه سرکشان | که بودند در پادشاهی نشان | ۱۳۸۰ | ||||
| برآمد بنزدیکئ بارگاه | سبک نزد شاهش کشادند راه | |||||
| چو نزدیک شاه اندر آمد زمین | ببوسید وبر شاه کرد آفرین | |||||
| زمان همی داشت بر خاک روی | بدو داد دل شاه آزرم جوی | |||||
| بفرمود تا رویش از خاک خشک | ببردند وبروی فشاندند مشک | |||||
| بیآمد بر تخت شاه ارجمند | بپرسید ازو شهریار بلند | ۱۳۸۵ | ||||
| که چون بودی ای پهلوان زاده مرد | بدین راه دشوار با باد وگرد | |||||
| بفرّ تو گفتا همه بهتریست | ابا تو همه رنج رامشگریست | |||||
| ازو بستند آن نامة پهلوان | بخندید وشد شاد وروشن روان | |||||
| چو بر خواند پاسخ چنین داد باز | که رنجم فروزدی بدل بر دراز | |||||
| ولیکن بدین تامة دل پذیر | که بنبشت با درد دل سام پیر | ۱۳۹۰ | ||||
| اگر چه دلم گشت ازین بسسی دژم | بر آنم نه اندیشم از بیش وکم | |||||
| بر آرم بسازم همه کام تو | که اینست فرجام وانجام تو | |||||
| تو یکچند می باش نزدم بیای | که تا من بکارت زنم نیک رای | |||||
| ببردند خوالیگران خوان زر | شهنشاه بنشست با زال زر | |||||
| بفرمود تا نامداران همه | نشستند بر خوان شاه زمه | ۱۳۹۵ | ||||
| چو از خون خسرو بپرداختند | بتخت دگر جای می ساختند | |||||
| چو می خورده شد نامور پور سام | نشست از بر اسپ زرّین ستام | |||||
| برفت وبپیمود بالای شب | پر اندیشه دل پر زگفتار لب | |||||
| بیآمد بشبگیر بسته کر | به پیش منوچهر با زیب وفر | |||||
| برو آفرین کرد شاه جهان | چو بر گشت بستودش اندر نهان | ۱۴۰۰ | ||||
| بفرمود تا موبدان وردان | ستاره شناسان وهم بخردان | |||||
| کنند انجمن پیش تخت بلند | زکار سپهری پژوهش کنند | |||||
| برفتند وبردند رنجی دراز | که تا با ستاره چه یابند راز | |||||
| سه روز اندر آن کارشان شد درنگ | برفتند با زیچ هندی بچنگ | |||||
| زمان برکشادند بر شهریار | که کردیم با چرخ گردان شمار | ۱۴۰۵ | ||||
| چنین آمد از رای اختر پدید | که این آب روشن بخواهید دوید | |||||
| ازین دخت مهراب واز پور سام | گوی پر منش زاید ونیک نام | |||||
| بود زندگانیش بسیار مر | همش زور باشد همش نام وفر | |||||
| همش زهره باشد همش مغز ویال | برزم وببزمش نباشد همال | |||||
| کجا بارة او کند موی تر | شود خشک هرزم او را جگر | ۱۴۱۰ | ||||
| عقاب از بر ترک او نگذرد | سران ومهانرا بکس نشمرد | |||||
| یکی برز بالا بود زورمند | همه شیر گیرد بخمّ کند | |||||
| بر آتش یکی گور بریان گند | هوارا بشمشیر گریان کند | |||||
| کمر بستة شهریاران بود | به ایران پناه سواران بود | |||||
| چنین گفت پس شاه گردن فراز | کزین هرچه گفتید دارید راز | |||||