پرش به محتوا

تاریخ نو/۶

از ویکی‌نبشته

در خدمت سردار علمداران برافراشته بودند سرنگون شده لشکریان راه گریز گرفته راه گنجه و قراباغ را پیش گرفتند و از مشاهدهٔ این حال ژنرال مده‌دوف لشکریان روس را که حکم به سکون نموده بود حکم به حرکت داده روی به قلب لشکر ایران آورد و از گرد لشکر و دود توپ و تفنگ چشم بینندگان خیرگی پذیرفت.

هرچند شاه مرحوم خواستند که جلوگیری لشکریان را نمایند مقدور و ممکن نشد و در همین بین خبر رسید که دو نفر سوار قزاق در میان مغلوبه به امیرخان سردار رسیده و امیرخان سردار از فرار لشکریان بر خود عار فرار قرار نداده و در میان جنگ گاه تن به قضا داده ایستاده بوده است که قزاقان مزبور رسیده طپانچه بر پهلوی سردار مزبور می‌زنند و سردار که مردی عظیم‌الجثه بود از اسب درغلطیده و انجام حال او معلوم نیست.

بعد از استماع این خبر چند نفر از معتمدین نایب‌السلطنهٔ مرحوم که به حفظ و حراست وجود پادشاه مرحوم مأمور بودند و رشتهٔ کار را از هم گسسته دیدند پادشاه مرحوم را از این تلاش بی‌فایده مانع آمده توپخانه را با قدری از سرباز که باقی‌مانده بود برداشته به طرف گنجه در حرکت آمدند و در این مصاف دو عراده توپ از لشکریان در رزمگاه ماند و قریب به هزار و پانصد نفر اسیر و مقتول شدند و معتمدین و مخصوصان امیرخان سردار نیز که همراه بودند...[۱]

ذکر مصاف لشکر نایب‌السلطنهٔ مرحوم با ژنرال بسقویچ در موضعی که موسوم بود به گنبد شیخ نظامی از ولایت گنجه و مراجعت از آنجا و گذشتن از آب ارس

چون صبح سیزدهم ماه صفر طالع شد و لشکر ایران را خلاصی از آن گل و لای و ظلمت شب حاصل آمد و آفتاب طالع گردید آتش‌ها روشن کرده به خشک کردن اثواب خود مشغولی نموده و آلات حرب را مثل تفنگ‌ها و شمشیرها و نیزه‌ها که از صدمهٔ باران شب فاسد شده بودند فی‌الجمله به اصلاًح آوردند و به ترتیب و آیینی که مذکور شد میمنه و میسره و قلب آراسته شده و لشکرهای نظام منتظم آمده مستعد حرب ایستادند و از آن طرف نیز ژنرال بسقویچ سردار روس از اردوی خود با لشکرهای نظام از سواره و پیاده دسته‌دسته فوج‌فوج در حرکت آمده مرئی و مشهود نایب‌السلطنه و سایر لشکر می‌شدند و محقق شد که قریب به بیست هزار لشکر مستعد در پیش سردار روس موجود می‌باشد و لشکر ایران نیز در این روز که در میدان رزم ایستاده بودند قریب به سی و پنج هزار از نظام و غیر نظام بودند، لشکریان روس به آهستگی پیش آمد، در پناه سنگرها و گودال‌ها و جاهای پستی که توپ‌گیر نبود و مهندسین ایشان دو سه روز پیش تعیین کرده بودند ایستادند و قدری از سوار نظام و غیرنظام آنها در مقابل میسرهٔ لشکر ایران در صحرا ایستاده بود.

در مقابل میمنهٔ لشکر ایران از میسرهٔ لشکر روس کسی نبود و چنان اتفاق افتاده بود که جمیع توپخانهٔ لشکر روس و صالدات نظام ایشان در مقابل قلب لشکر ایران ایستاده بودند و سرپنجهٔ علم به صورت شیر و خورشید که به نشان پادشاه ایران منقش است در بالای سر نایب‌السلطنه و شاه مرحوم افراخته شده بود و به حفظ آن اعلام محمد امین‌خان قاجار سرکشیکچی باشی ولد محمد حسن‌خان قاجار با غلام پیشخدمتان و غلام تفنگچیان و غلامان خاصه مأمور بودند و به محافظت وجود نایب‌السلطنه و شاه مرحوم اشتغال می‌نمودند و در قلب جای داشتند به سردار روس محقق شده بود که جحا و مقرّ نایب‌السلطنهٔ مرحوم در زیر آن علم‌های معین است و به این جهت جمیع قوهٔ خود را از توپخانه و صدالدات متوجه دفع و رفع آن اعلام کرده منتظر فرصت ایستاده بود. در این وقت معلوم شد که لشکر روس از محل و مقامی‌که معین و مشخص کرده ایستاده‌اند پا پیشتر نخواهند گذاشت و لشکر ایران نیز که صفوف خود را آراسته و نظام خود را بسته و ایستاده‌اند یا باید بر سر لشکر روس روند یا باید از مقام خود حرکت ننموده منتظر باشند تا از لشکر روس چه خواهد ظاهر شد و احتمال کلی می‌رفت که اگر ده روز هم از شکر ایران اقدام به مصاف نشود از لشکر روس حرکتی واقع نگردد.

بنابراین حکم از نایب‌السلطنه به حرکت لشکرها بر سر لشکر روس صادر شد و لشکرهای نظام به نواختن طبل‌های بزرگ و شیپورهای جنگ و توپخانهٔ مبارکه نیز به نواختن شیپور حرکت در حرکت آمده و صدای نقاره و کرنا و دهل از لشکرهای بی‌نظام برخاسته به آهستگی روی به لشکر روس در حرکت آمدند و از توپخانهٔ مبارکه که در قلب بود دوازده عراده توپ که در پیش روی فوج نظام مراغه حرکت می‌کرد و حفظ آن موکول به این دعاگوی دولت و فوج مراغه بود قریب به توپ‌رس لشکر روس رسیده و توپ‌های میمنه و میسره نیز نزدیک رسیده و دوازده عراده توپ بزرگ دیگر در خدمت نایب‌السلطنه و شاه مرحوم با محمدخان امیر نظام و سایر افواج نظام ایستاده بود مقرر شده بود که تا اذن از نایب‌السلطنهٔ مرحوم نرسد از هیچ‌جا دست به استعمال آلات حرب نگشایند.

در این وقت که لشکر طرفین این‌قدر نزدیک به هم رسیدند و از طرف لشکر روس اصلاً حرکتی و اضطرابی مشهود نمی‌شد حکم از طرف نایب‌السلطنهٔ مرحوم صادر شد که از توپخانهٔ مبارکه از همه‌جا به انداختن توپ غلغله در میدان مصاف اندازند و به یک دفعه از اطراف توپچیان آتش‌فشان دست به انداختن توپ گشایند و از طرف میسره لشکر ایران‌میرزا علی کرایلی با سوارهایی که داشت هجوم بر سواران میمنهٔ لشکر روس نموده سوار نظام و بی‌نظام ایشان را بالکلیه از هم پاشیده از پیش برداشت و از طرف لشکر روس نیز به یک دفعه توپخانهٔ خود را آتش داده همه‌جا اعلام مبارکه را که بر بالای سر نایب‌السلطنهٔ مرحوم افراشته شده بود هدف گلولهٔ توپ ساختند و همهٔ همت را بدان مصروف داشتند که لشکری را که در ظل رایت نایب‌السلطنه و شاه مرحوم است از محل خود زایل نمایند و در این بین حکم نایب‌السلطنه به توپخانهٔ مبارکه و به این دعاگوی دولت شاهی رسید که توپخانه را پیش کشیده به قدر ساچمه‌رس به لشکر روس رسانند و نظام سرباز توپخانه را در ساچمه‌رس گذاشته به شلیک تفنگ دست گشوده به نیزه پیچ به سنگر مقابل لشکر روس ریخته به دفع خصم و کشش و کوشش اقدام نمایند.

این دعاگوی دولت با صاحب‌منصبان لشکر نظام از اسب‌ها پیاده شده به مأموریت خود اقدام نموده همه‌جا توپخانه را کشیده و فوج افشار و فوج خاصه نیز که پشت‌بند هم بودند در حرکت آمده گرد و غبار و دود توپ و تفنگ و ریختن گلوله و ساچمهٔ توپ به قدر یک ساعت چنان شد که گوش‌ها و چشم‌ها از کار ماند.

این دعاگوی دولت شاهی وقتی که خبردار شد و مشاهده نمود دید که سرباز از گلوله‌رس و ساچمه‌رس توپ گذشته به انداختن تفنگ مشغول و دست و گریبان با صالدات شده‌اند و گلوله‌های توپخانهٔ روس از بالای سر این توپخانه و سرباز که در پیش این دعاگوی دولت است گذشته با افواج خاصه و سوارهای قلب می‌رسد و چون نایب‌السلطنهٔ مرحوم این نوع سختی جدال را ملاحظه فرمود و دانست که در مقابل لشکر آصف‌الدوله لشکری از لشکریان روس نیست و قلب به مدد لشکر میمنه احتیاج دارد از آصف‌الدوله استمداد نمود. آصف‌الدوله تهاون در آمدن کرده خود نایب‌السلطنه به نفس نفیس به آوردن کمک و مدد متوجه میمنه می‌شوند و شاه مرحوم را با محمدخان امیر نظام در جای خود در قلب می‌گذارند.

بعد از رفتن نایب‌السلطنه به طرف میمنه لشکر روس افراط در انداختن توپ کرده نظام و سواری که در قلب بود به هم برآمده و فوج خاصه نیز از رساندن کمک به افواج افشار و مراغه عاجز آمده و فوج افشار که پشت‌بند فوج مراغه بود به سبب تهاونی که از امداد لشکر پشت‌بند خود ملاحظه نمودند تهاون از امداد فوج مراغه و توپخانه نموده پا پس کشیدند و سرداران روس که این احوال را در لشکریان پشت‌بند و کمک ملاحظه کردند فوج دیگر از صالدات را به امداد فوجی که در پیش روی فوج مراغه و توپخانه بود روانه کرده و به گرفتن توپخانه و استیصال فوج نظام مراغه مأمور نمودند و قریب به دو هزار نفر از لشکر روس به یک دفعه دست به دهن‌ها زده و به عبارت خود ارّای کشیده به میان نظام مراغه ریختند و در همین بین سواری به جعفر قلی‌خان سرتیپ رسیده بازوی او را به ضرب شمشیر مجروح کرد و گلولهٔ تفنگی در زیر پستان حسین پاشای سرهنگ مراغه‌ای رسیده درغلطید و صالدات روس هجوم بر سر علمدار فوج مراغه نموده جمعی کثیر از طرفین مقتول آمد.

صاحب‌منصبی که به حفظ این دعاگوی دولت شاهی مشغول بود معلوم نمود که لشکرهای پشت‌بند پا از مدد پس کشیده بلکه بسیار پس نشسته‌اند و با این فوج قلیل این سعی و کوشش بی‌فایده می‌نماید و شش عراده توپ را نیز از دوازده عراده توپ که همراه بود توپچیان دلم بردان کرده یعنی حلقهٔ توپ را به حلقهٔ دیگر انداخته بسیار پس کشیده‌اند و شش عرادهٔ دیگر را هم در کارند که پس بکشند و اگر توپخانه برود این فوج بالکلیه اسیر و مفقود خواهند شد.

این دعاگوی دولت شاهی به عقب ملاحظه نموده دید که گرد لشکر رو به قراباغ خوابیده و نصف توپخانه فرار کرده و نصف دیگ در کار فرارند و اسب خاصهٔ این دعاگوی دولت را نیز جلودار سوار شده و فرار کرده است، لا بد حسین پاشا را برداشته و بالای اسب یکی از صاحب‌منصبان گذاشته کلمهٔ العود احمد و علیکم بالجماعة را بر زبان رانده با بقیهٔ فوج که زیاده از چهارصد نفر باقی نمانده بود به جنگ گریز مشغولی کرده خود را به توپخانه رسانید و صالدات و صاحب‌منصبان روس پای به تعاقب دراز کردند و اگر سوار لشکر روس را سوار میسرهٔ ایرانی منهزم نساخته بود و در این حالت مستعد کار بودند یک نفر سرباز پیادهٔ ایرانی از آن معرکه خلاص نمی‌شد.

باری این دعاگوی دولت با سرباز به توپخانه رسید و توپخانه با این‌که در کار فرار بودند چون صالدات روس بسیار نزدیک رسیده و خیرگی می‌کردند توپ‌ها را فی‌الجمله اقامت داده به طرف لشکر روس چند توپ ساچمه انداخته شد و اندکی جلوگیری از صالدات فاصلهٔ کمی به هم رسانده پای به گریز نهادند و دو عراده توپ در میدان جنگ مانده و سایر توپخانه به سلامت بیرون رفتند و در این بین نایب‌السلطنهٔ مرحوم می‌بینند که اسب‌سواری این دعاگوی دولت را جلودار سوار شده و می‌برد، بیست نفر غلام تفنگچی را با یک رأس اسب یدک مأمور می‌فرمایند که آمده این دعاگوی دولت را زنده یا مرده در هر جا به خدمت نایب‌السلطنهٔ مرحوم رسانند.

خلاصه آن‌که اسب یدک به این دعاگوی دولت رسیده روانه شده شاه مرحوم را در بالای بلندی دید که با جمعی از سواران ایستاده‌اند، غرض از توقف را پرسید فرمودند کار جنگ به هر نوع که گذشت گذشت ولیکن از نایب‌السلطنه خبری ظاهر نیست و به انتظار خبر او ایستاده‌ام و از آن بلندی ملاحظه می‌شد که با لشکر ایرانی که فرار کرده‌اند لشکر روس چه سلوک می‌نمایند و تأسف و تحسر به جایی نمی‌رسید و در این توقف قریب به دویست سیصد نفر از لشکر متفرقه جمع آمده بودند و جمعی از سواران لشکر روس با چهار عراده توپ که مأمور بودند که نگذارند در هیچ‌جا اجتماعی حاصل آید و هر جا اجتماعی ملاحظه نمایند متفرق سازند رسیده دست به‌انداختن توپ گشودند و شاه مرحوم از بلندی سرازیر شده و ایستادن را بی‌فایده دیده روانهٔ طرف اردو و آغروق شدند و در همین بین نایب‌السلطنه و شاهزاده بهرام‌میرزا نیز که به طرف بنه و آغروق می‌رفتند ظاهر شده از خبر سلامتی یکدیگر مسرور شدند و از آنجا روانهٔ اردوی بزرگ شده قریب به دو ساعت از روز مانده بود که به اردو رسیدند.

اردو چه اردو، ریخته و پاشیده، ضعفا و اقویا همه گریخته همه کس به هول جان افتاده‌میرزا محمدخان قاجار و رستم‌خان قراگوزلو با صد و پنجاه سوار لکنته مانده منتظر ورود نایب‌السلطنه می‌باشند.

نایب‌السلطنهٔ مرحوم که اردو را به آن هیأت دیده و لشکر را به این احوال مشاهده فرموده دانستند که ماندن در اردو و اجتماع متفرقه ممکن و مقدور نیست. در این بین آصف‌الدوله با غلام حسین‌خان سپهدار با جمعی از سوارهای عراقی پیدا شدند و واضح بود که به جز گذشتن و گذاشتن چاره نیست لهذا قورخانهٔ عظیمی را که در اردوی همایون بود آتش زده و در همین بین سواران تعاقب‌چی لشکر روسی با چهار عراده توپ رسیده از دیدن دود قورخانه و صدای او دانستند که کسی در اردو اقامت نخواهد نمود جری شده دست به انداختن توپ گشاده قریب به اردو رسیدند و نایب‌السلطنهٔ مرحوم اردو را خالی کرده و از چادر و تجیر آنچه مقدور بود آتش زده به عزم گذشتن از آب ارس روانه شدند و حادثه‌ای که در بین راه حادث شد همین بود که دو عراده توپ در میان گل و لای مانده بود.

نایب‌السلطنهٔ مرحوم اقرلوخان را با محمد حسین‌خان قراغانی و جمعی سوار گذاشته بودند که توپ‌ها را از گل و لای درآورده به اردو رسانند، شب جمعی از ارامنهٔ قراباغ بر سر ایشان ریخته اقرلوخان را اسیر کرده با توپ‌هایی که مانده بود به خدمت سردار روس بردند و نایب‌السلطنهٔ مرحوم و پادشاه مرحوم با امیرزادگان رکاب و اللّه یارخان آصف‌الدوله و غلام حسین‌خان سپهدار و جمیع توپخانه سوای چهار عراده توپ از ارس گذشته در پیش تپه‌ای که موسوم به تپهٔ بهرام‌لو بود و از محال قراجه داغ است به نصب خیام اقامت فرموده به جمع‌آوری لشکرهای متفرقه قیام و اقدام فرموده حقیقت احوال را به خاقان مغفور عرضه داشت نمودند و سرداران و سرکردگان و سرتیپان هریک که به تفاریق جمع می‌آمدند یکدیگر را متهم به تقصیر و تهاون نموده زبان به طعن و تعرض هم می‌گشودند و در این مصاف قریب به چهار هزار نفر مقتول و چهار پنج هزار نفر اسیر و دستگیر شدند.

از غرایب اتفاق آن‌که قریب به هزار و پانصد نفر از جانبازان لشکر عراقی که در روز جنگ در میمنه پیش آصف‌الدوله بودند در بالای بلندی ایستاده فارغ البال مشغول به تماشای رزمگاه بودند، بعد از آن‌که دیدند که شکست در لشکر ایران افتاد خواستند که از کوهی از پایین گنجه و نخجوان است صعود نموده بی‌دغدغهٔ خاطر به نخجوان روند سردار روس از این حال مستحضر شده ایشان را محاصره نمود و بعد از جنگ و تلاش آذوقهٔ ایشان تمام شده تفنگ‌ها را ریخته بالمره اسیر و دستگیر شدند، ذلک تقدیر العزیز العلیم.

ذکر وقایعی که از برای لشکرهایی که در آن طرف آب کر بودند واقع شد و احوال لشکر ایران و حسین‌خان سردار

چنان‌که سابقاً مرقوم کلک بیان گردید شیخ الملوک مأمور بود که به قبه رفته قصبهٔ قودیال را از لشکر روس بازستاند. شیخ الملوک تا نزدیک قودیال رفته در موضعی که موسوم بود به بلبله که قریب به یک فرسنگی قصبهٔ قودیال می‌باشد رسیده و لشکرگاه ساخته بود و به صلاح و صواب‌دید ریش‌سفیدان محال قبه و سلطان احمدخان قبه‌ای در کار بودند که قصبهٔ قودیال را محاصره نمایند و به ساختن اسباب محاصره و اوضاع مقاتله اشتغال داشتند و در حقیقت قریب به ده هزار لشکر از نظام و غیر نظام و توپخانه مستعد همراه ایشان بود و حسین قلی‌خان بادکوبه‌ای نیز به امر محاصرهٔ قلعه بادکوبه کمایجب و ینبغی مشغول بود و قریب هزار نفر از لکزیهٔ داغستانات را خوانین مأمورهٔ آنجا جمع‌آوری کرده مشغول به دفع روسیهٔ در بند و آن طرف شده بودند و حسین‌خان شکی و مصطفی‌خان شیروانی در شکی و شیروان به فراغت هرچه تمام‌تر تکیه بر چاربالش حکومت داده مشغول حکمرانی شده بودند غافل از این‌که از پردهٔ غیب چه به ظهور خواهد رسید و ذاهل از این‌که این استقلال و استبداد پرتوی است از شعاع


  1. واضح است که از اینجا چیزی افتاده اما چقدر معلوم نشد، هر دو نسخه به همین شکل است.