پرش به محتوا

تاریخ نو/۳۶

از ویکی‌نبشته

نایب‌السلطنه را به الهام ملهمان غیبی به خاطر رسید که مصلحت دولت آن است که در چنین وقتی که مابین دولت روم و روس منازعه قائم و برپاست اگر به نحو خوشی عذرخواهی این عمل بشود یحتمل که امپراطور عذرپذیر شده منازعهٔ دولت ایران را در مقام دولت‌داری سربار منازعهٔ دولت روم ننمایند و نایبی را که در دارالخلافه سلامت مانده بود احضار فرموده او را امیدوار داشته تصدیق کیفیت دارالخلافه را در بیدخلی امنای دولت علیه ایران در این امر از او گرفته با چاپار روانهٔ تفلیس به نزد ژنرال مرشل بسقویچ فرستادند و خواستن عذر را از دولت امپراطور به این نحو مصلحت دیدند که امیرزاده خسرومیرزا را با اعاظم امرای درب‌خانهٔ دارالسلطنهٔ تبریز را به دارالملک تفلیس به نزد ژنرال مرشل بسقویچ فرستاده و به هر رفتار و گفتار که ژنرال مزبور مصلحت داند فرستادگان دولت علیه اقدام نمایند و مصلحت دید دولتی را به همین مقال ختم نموده به خدمت خاقان مغفور عرضه داشت کردند و به روانه کردن امیرزاده خسرومیرزا عازم شدند و از امرا و امنای دولت محمدخان امیرنظام و میرزا محمد تقی‌خان که حال تحریر به منصب وزارت ایران و ملقب به اتابیک اعظم از پادشاه جهان خلد اللّه ملکه سرافرازی دارند و مقرب الخاقان حاجی‌میرزا مسعود انصاری و محمد حسین‌خان ایشیک آقاسی باشی را مقرر فرمودند که به تدارک رفتن مشغول شوند و به تعجیل هرچه تمام‌تر تدارکات امیرزاده خسرومیرزا دیده از راه قراباغ و گنجه روانهٔ تفلیس داشتند و مقید به رسیدن نوشتجات دولتی دارالخلافه نشده رساندن نوشتجات دولتی را در عهدهٔ چاپاران گذاشتند و به ژنرال بسقویچ نوشتجات دوستانه نوشته و به عذرهای مقرون به صواب معتذر شدند و حکم فرمودند که از مصلحت دید ژنرال بسقویچ بیرون نباشند و امیرزاده خسرومیرزا با همراهان از آب ارس گذشته روانهٔ تفلیس گردیدند.

ذکر واقعهٔ طالش و حرکت میرحسن‌خان که در این بین واقع شد و رفع آن به تقدیر ملک منان

چنان‌که مسطور آمد مملکت طالش و قصبهٔ لنکران بایست به دولت روس واگذار شود و مدت مهلت فیمابین دولتین برای تخلیهٔ آن ولایت منظور گفتگو شده بود از قضا انقضای آن مدت معین در وقتی شد که نایب‌السلطنه در دارالخلافه تشریف داشتند لشکر روس به سرکردگی ژنرال مایوررال به ضبط مملکت طالش مأمور شده و ژنرال مذکور آمدن خود را به این دعاگوی دولت پادشاهی اعلام نموده خواهش نموده بود که این دعاگوی دولت کس فرستاده میرزا حسن‌خان را به خوشی از محالاتی که باید واگذار شود مقطوع الید ساخته به تصرف دولت روس داده شود.

این دعاگوی دولت شاهی نیز به خواهش ایشان عمل کرده میرحسن‌خان را به هر نحوی که می‌دانست از ولایت مزبوره بیرون آورده در محال آستارا در قریه‌ای موسوم به چلوند متوقف نموده بود.

در این وقت که خبر قتل ایلچی از دارالخلافه شایع شد میرحسن‌خان به تصور این‌که منازعهٔ فیمابین دولت روس و ایران تجدید خواهد شد فرامین سابقهٔ دولتی را که در ایام منازعه فیمابین دولتین در سابق برای صادر شده بود ابراز و اظهار نمود و چنان شهرت داد که این احکام به تازگی رسیده است و تفنگچیان محالات متصرف فیه خود را جمع‌آوری کرده قریب به شش هفت هزار نفر جمعیت کرده بر سر قلعهٔ لنکران رفته لشکر روس را در آن قلعه محاصره نموده نشست و میرزا ابوالقاسم قائم‌مقام که در آن روزها کارگزار امورات آذربایجان بود در اخبار واقعهٔ ایلچی که به این دعاگوی دولت در اردبیل کرده بود اخبارنامه را مصدر به این بیت نموده بود:

  هزار نقش برآرد زمانه و نبود یکی چنان‌که در آیینهٔ تصور ماست  
در این بین که اخبارنامه رسید چگونگی حرکت میر حسن‌خان نیز از اردبیل واضح شده این دعاگوی دولت در جواب اخبارنامه این نقش تازه را که غریب‌تر از حکایت دارالخلافه بود نگاشته روانه داشت.

امنای دولت تبریز و سرکار نایب‌السلطنه از شنیدن این حکایت تازه دلتنگی بی‌اندازه نموده این دعاگوی دولت شاهی را حکما و حتما به رفع این حکایت مأمور فرمودند. این دعاگوی دولت یک نفر از معتمدین خود را از راه قزل آغاج روانه نمود که به کشتی نشسته به قلعهٔ لنکران رود و نوشتجات به ژنرال لنکران نوشته بی‌خبری دولت علیهٔ ایران را در این حکایت و خودسری میرحسن‌خان را در این واقعه اعلام داده نوشت که صدق این گفتگو آن است که تا ده روز یا لشکریان ایران بر سر میرحسن‌خان می‌رسد یا جمعیت او بالکلیه از سر او متفرق خواهد شد و خواهش نموده بود که همین نوشتجات را به دارالملک تفلیس فرستاده حرکت میرحسن‌خان را از طرف دولت ندانند و خود این دعاگوی دولت نیز به محال ولکیج رفته به رؤسای تفنگچیان محال اسالم و کرگانرود و آستارا و اوجارود نوشتجات مؤکده نوشته حکم به تفرقگی آنها از کنار میرحسن‌خان نمود و به محالات متصرف فیه روسیه نیز نوشتجات نوشته بی‌خبری دولت ایران را از حرکات میرحسن‌خان اظهار داشت و میرحسن‌خان را نیز اعلام نمود که بی‌جهت خود را به مرارت نینداخته از سر قلعهٔ لنکران برخاسته به خاک ایران عود نماید و خود این دعاگوی دولت پادشاهی بلافاصله از کنار قلعهٔ شندان گذشته به قصبهٔ آستارا وارد شده و تفرقگی در میان جمعیت میرحسن‌خان افتاده میرحسن‌خان از سر لنکران برخاسته از راه دیگر به خاک ایران داخل شده به قریهٔ کان رود که مکانی صعب المسلک بود رفته و اظهار خوف از آمدن نمود.

این دعاگوی دولت از ژنرال لنکران کیفیت نامهٔ آن ایام را گرفته و وضوح بی‌خبری دولت ایران را ژنرال روس تصدیق نموده به چاپاری به خدمت نایب‌السلطنه فرستاد که از آنجا به تفلیس فرستاده شود و خاطر نایب‌السلطنه را از این دغدغه و تشویش خلاصی داد و نایب‌السلطنه حکم به احضار میرحسن‌خان صادر نموده او را حکما خواستند.

این دعاگوی دولت شاهی لابد و لاعلاج شد و نخواست که در وقتی چنین میرحسن‌خان را به اجبار و اکراه همراه برد با چند نفر از خواص از قصبهٔ آستارا به قریهٔ کانرود رفته او را اطمینان تمام داده به قلعهٔ اردبیل آورد و ضمانت وجود او را در خدمت نایب‌السلطنه نمود و در همین زمان میرکاظم‌خان ولد او را که سابقاً نیز به نوید مصاهرت این دولت امیدوار بود دری از دراری اصداف سلطنت را از تبریز به اردبیل آورده و طوی بزرگ داده میرحسن‌خان را مستمال نموده باز روانهٔ محال آستارا ساخت و در پیش سرحدداران روسیه عذر حرکت میرحسن‌خان به نحو احسن خواسته آمد.