پرش به محتوا

تاریخ نو/۳۱

از ویکی‌نبشته

روانهٔ یزد نمایند. خاقان مغفور سخنان روی‌اندود او را از روی مصلحت قبول فرموده سیف‌الدوله پسر ظل‌السلطان را به یزد فرستادند او نیز به یزد رفته از همهٔ امور بی‌دخل در گوشهٔ یزد قرار گرفت و در همین سال شاهزاده محمد تقی‌میرزا ملقب به حسام‌السلطنه که حاکم بروجرد بودند محمودمیرزا را به تهاون در خدمتگزاری دولت منسوب کرده صد و بیست هزار تومان پیشکش داده حکومت لرستان و عربستان را به حکم خاقان مغفور از او منتزع نموده بلکه از حکومت نهاوند نیز معزول شده به دارالخلافه احضار شد، همچنین شاهزاده عبداللّه‌میرزا یک‌صد و بیست هزار تومان پیشکش در خدمت خاقان گذرانیده دوباره منصوب به حکومت خمسه شد.

ذکر ورود نایب‌السلطنه به تبریز و وقایعاتی که در آن اوقات روی داد

نایب‌السلطنه بعد از روانه شدن ژنرال بسقویچ به محال هشت رود تشریف بردند و از آنجا به ساعت سعد روانهٔ دارالسلطنهٔ تبریز شدند و اهل ولایت آذربایجان چنان‌که عادت اهل زمان است در اوقات توقف روسیه در دارالسلطنهٔ تبریز و تسلط ایشان در ولایت آذربایجان بعضی مآل‌اندیشی‌ها کرده بودند و دو گروهی در میان ایشان حاصل شده بود، نایب‌السلطنهٔ مرحوم قبل از ورود به دارالسلطنهٔ تبریز از راه دولت‌داری و سرپرستی ارقام استمالت به جمیع اهل آذربایجان نوشته و در آن احکام مرقوم فرموده بودند که باید رعیت و خوانین و لشکریان آذربایجان به عفو دولت ما امیدوار بوده و این معنی را بدانند که در امثال این فترات حرکاتی که از زیردستان صادر می‌شود آن جوره حرکات را در میزان عمل وزنی نخواهد بود که بنای آن اعمال از روی اضطرار و عدم اختیار است و در این صورت تکلیفی برای کسی نیست پس باید به الطاف ما امیدوار بوده و در خدمت ما جمیع گذشته را معفو و مغفور شمارند.

بعضی از اهالی آذربایجان که مخوف شده بودند و می‌خواستند که از مملکت آذربایجان به ولایت روسیه روند مطمئن و امیدوار شده خادم و غیرخادم متوجه آستان‌بوسی شدند و جمعیت عظیم در دارالسلطنهٔ تبریز روی داده نایب‌السلطنه در ساعت معین وارد تبریز شدند و رعایا و برایا فوج‌فوج و دسته‌دسته به آستان‌بوسی مشرف شده التفات خود را دربارهٔ عموم خلایق مبذول می‌فرمودند و خاقان مغفور به جهت این‌که مملکت ارومیه و خوی را که در رهن دو کرور مانده بود و منظور داشتند که این تنخواه را نایب‌السلطنه خود از عهده برآید از پریشانی اوضاع نایب‌السلطنه مستحضر شده کرور هفتم را نیز از راه التفات مرحمت فرموده با شاهزاده ملک قاسم‌میرزا و محمد طاهرخان قزوینی روانه داشتند و تنخواه به تحویل‌داران روسیه تحویل شده مملکت ارومیه از رهن بیرون آمد و سرکار نایب‌السلطنه به تدارک خرابی که از لشکر روسیه صادر شده بود می‌کوشیدند و تفصیل خرابی و نقصان لشکر روس از قرار مسطور است:

اولاً- جمیع توپخانه و قورخانهٔ آذربایجان را برده بودند سوای پنجاه عراده توپ که در قلعهٔ اردبیل مانده بود و هجده عراده توپ که بعضی را امیرزاده بهرام‌میرزا از خوی بیرون آورده بود و بعضی دیگر در اردوی شندآباد همراه بود.

ثانیاً- آن‌که جمیع تفنگ‌های سرباز را از دست لشکر نظام گرفته برده بودند و تحقیقا قریب بیست و پنج هزار تفنگ نیزه‌دار از دست لشکریان آذربایجان گرفته شده بود.

ثالثاً- جمیع رعیت ارامنهٔ آذربایجان را که قریب شش هزارخانوار می‌شد و کلیهٔ آن در مملکت ارومیه و خوی بود کوچانیده به آن طرف آب ارس بردند و قلیل‌خانواری از ارامنه در شهر تبریز و خوی ماند.

رابعاً- آن‌که مال المقاطعهٔ دیوانی ولایت را موافق قبض و برات تا آخر سال از رعیت گرفته بودند و جمیع قبوض مباشرین روسیه را نایب‌السلطنهٔ مرحوم به خرج رعیت آوردند، رعیت رفته ولایت خراب لشکریان را بالکلیه پریشان و مغلوبیت از دشمن قوی دست حاصل شده حزن و ملالت بر سر کار نایب‌السلطنه استیلا یافته پهلو بر بستر ناتوانی نهادند و برای بیرون آوردن مملکت خوی از رهن دولت روسیه که خاقان مغفور رفع و رجوع آن را در عهدهٔ نایب‌السلطنه گذاشته بودند سرکار نایب‌السلطنه از جمیع اولاد و خدمتکاران و لشکریان خواهش فرمودند که به مقرری ششماهه در آن سال قناعت نموده ششماه دیگر را در راه استخلاص مسلمانان خوی واگذار دولت نماید و آن چه اسباب و اوضاع از طلا و آلات در میان اولاد و عیال ایشان بود بالتمام جمع فرموده به تحویلداران دولت روس قیمت کرده دادند و با وجود این احوال دویست هزار تومان از کرور هشتم باقی مانده به فکر آن افتادند و چون در سنوات سابقه که ناپلئون پادشاه فرانسه بر ولایت فرنگ استیلا یافته به فکر رفتن هندوستان افتاده به دولت ایران ایلچیان فرستاده بود دولت علیهٔ انگلیس سفیری موسوم به ملکم خدمت خاقان مغفور فرستاده متعهد شده بودند که هر ساله دویست هزار تومان به دولت ایران دهند و تقویت از دولت ایران با هر دولتی که نزاع داشته باشند به خصوص نزاع با دولت روس نمایند و در ضمن این خواهش نموده بودند که خاقان مغفور ایلچیان فرانسه را بی‌نیل مقصود از ایران روانه نماید، خاقان تحکم بر دولت انگلیس را راجح بر محکومیت دولت فرانسه شمرده ایلچیان ایشان را جواب داده بودند و تنخواه مزبور را چند سال بود که از دولت انگلیس گرفته به عنوان مدد خرج سرحد آذربایجان به نایب‌السلطنه می‌دادند و پس از مدتی دولت انگلیس تهاون در دادن تنخواه مقرری کرده گفته بودند که دادن این تنخواه مشروط به سنوات منازعهٔ دولت ایران و روس است و به لفظ مشترکی محتمل الطرفین که در این فصل مصالحهٔ دولت‌نامهٔ دولتین نوشته بودند متمسک شده تنخواه مزبور را ندادند. در این وقت این فصل مصالحهٔ دولت انگلیس به نظر نایب‌السلطنه مرحوم آمده شروع در مطالبهٔ ششصد هزار تومان که ملتزمی همه سالهٔ ایام منازعهٔ دولت ایران و روس بود از دولت انگلیس نموده کیفیت را به عرض خاقان مغفور رسانیدند. خاقان مغفور به این جهت و به جهت تدارکات نایب‌السلطنه العلیه که موافق مصالحه‌نامه بایست به دارالسلطنهٔ پترزبورگ بروند حکم به احضار نایب‌السلطنه به دارالخلافه فرمودند.

در این بین اهالی تبریز در هر محله اجتماع کرده اراده کردند که سه چهار نفر از اهل تبریز را که صریحا در ایام توقف لشکر روس قیادت می‌نمودند به قتل رسانند سفرای دولت روس که در تبریز بودند از این اراده مستحضر شده چون از شروط و عهود مصالحه آن بود که به خدمتکاران طرفین اذیت نشود از نایب‌السلطنه خواهش کردند که در مقام منع این اراده برآید. نایب‌السلطنه تا مستحضر شد تبریزیان اشخاص معین را که یک نفر از آنها مشهور به قانجوق رضا بود به ضرب چوب و سنگ سنگسار کرده مقتول ساخته بودند سفرای دولت روس به گفتگو درآمده به رفع اعلام دولتی و کوچ کردن از دارالسلطنهٔ تبریز پرداختند، سرکار نایب‌السلطنه کدخدایان تبریز را در دفترخانهٔ مبارکهٔ تبریز محبوس نموده سفرا را به این نحو اعمال و طرف‌گیری به حال رضا و داد آورده از این گفتگوها بازداشتند.

ذکر رفتن پادشاه مرحوم از قلعهٔ اردبیل به قراجه داغ و احضار ایشان به دارالسلطنهٔ تبریز

بعد از رفتن گراف سوختلن از قلعهٔ اردبیل این دعاگوی دولت شاهی که در سن جوانی بود و قریب ششماه در خدمتگزاری پادشاه مرحوم جانفشانی و سعی و تلاش می‌نمود و پادشاه مرحوم نیز کمال التفات و اطمینان را از خدمتگزاری این دعاگوی دولت حاصل فرموده بودند حاسدان و مفسدان که همیشه در فکر بدگویی می‌باشند و از این راه‌ها قوام زندگانی‌های خود را تصور می‌نمایند به این لباس در خدمت پادشاه مرحوم افساد می‌نمودند که قلعهٔ اردبیل قلعه‌ایست محکم و مشحون به توپخانهٔ بسیار و قورخانهٔ بی‌شمار است و چنان‌که مشهود شد در چنین ایام در مقابل دولت روس ایستاد و به کار آمد، چه می‌شود که پادشاه مرحوم حکومت این ولایت را از نایب‌السلطنه خواهش نموده ضمیمهٔ حکومت قراجه داغ و مشکین فرمایند و اگر این تمنی به عمل نیاید از حکومت مشکین و قراجه داغ گذشته حکومت این ولایت را بر حکومت آنها راجح شمارند.

این دعاگو اصلاً اطلاع از این گفتگوها که در خدمت شاه مرحوم می‌نمودند نداشت و به صداقت مشغول خدمتگزاری بود، ارباب فساد این مطلب را به عرض سرکار نایب‌السلطنه رسانده چنان نموده بودند که کمال خواهش پادشاه مرحوم در این است و نایب‌السلطنه از آنجا که اطلاع از اخلاص و خدمتگزاری این دعاگوی دولت نسبت به پادشاه مرحوم داشتند و نمی‌خواستند که هرگز سر مویی پادشاه مرحوم نسبت به زیردستان و متعلقان خود در مقام بی‌التفاتی باشند به این ملاحظه نظر علی‌خان افشار را ظاهراً مأمور فرمودند که به اردبیل آمده اهالی اردبیل را که به خدمتگزاری دولت اقدام نموده بودند امیدوار به التفات دولت ساخته اظهار مراتب مرحمت نایب‌السلطنه را به