تاریخ نو/۳۰
از اتفاقات آنکه در آن قریه در همان روزها گوسفندی برهای زائید که دو سر و دو گردن و یک بدن داشت و مردهٔ این بره را برای تماشا به حضور نایبالسلطنه و ژنرال بسقویچ آوردند. ژنرال بسقویچ گفته بود که مطابقت دارد احوال این بره به احوال این قریه که دو سر را در یکجا جمع کرده است و پس از اتمام امر مصالحه در مجلس وداع سخنی ژنرال بسقویچ به نایبالسلطنه گفته که تحریر آن مناسب است. گفته بود که ای نایبالسلطنه واضح و یقین است که رنج بسیار و کدورت بیشمار چه در جنگ سابق چه در این جنگ از دولت ما به شما رسیده و چون شما نایبالسلطنهٔ ایران هستید اگر به قاعدهای که در روزگار مقرر است شما بر تخت سلطنت قرار گرفتید همیشه به این فکر خواهید بود که به تلافی این غصهها و کدورتها اقدام نمایید ولیکن من در عالم خیرخواهی و محبت به شما میگویم که همیشه صلح امپراطور را برای دولت خود نافعتر از همه کار دانید و جنگ او را با ضررتر از همهچیز شمارید و توقع دارم که در قلب خود مصلحت دید این محب را جای دهید و بیست روز از نایبالسلطنه در توقّف تبریز مهلت گرفته و لشکرهای خود را که به قاپلان کوه توقف داشتند احضار نموده روانهٔ دارالسلطنهٔ تبریز شدند و چون گراف سوختلن از پادشاه مرحوم چهار عراده توپ که در قلعهٔ اردبیل از توپهای دولت روس به نشان پادشاه روس موجود بود خواهش کرده بود که واگذار شود و در عوض آن هشت عراده توپ از توپهای دولت ایران در تبریز واگذار نمایند و این خواهش از طرف پادشاه مقرون به قبول شده بود لهذا ژنرال بسقویچ به این جهت هشت عراده توپ در تبریز گذاشته و سایر توپخانه و قورخانه را کلا برداشته از دارالسلطنهٔ تبریز بیرون رفت و گراف سوختلن نیز در واقعهٔ اردبیل با پادشاه مرحوم وداع کرده با لشکرهای خود از راه مشکین به قراباغ رفت و ولایت اسلام دوباره از کفر خالی شد و ولایت ایران را از نو قوامی حاصل آمد و ارومیه و خوی در رهن ماند.
ذکر احوالاتی که در دارالخلافهٔ تهران در این اوقات روی نمود
چون خبر مصالحهٔ مذکوره را نایبالسلطنه به دارالخلافه فرستاد خاقان مغفور حسنعلیمیرزا را از قزوین احضار فرمودند و چون از خوانین سرکش خراسان عریضهها میرسید و طالب شجاعالسلطنه حسنعلیمیرزا نبودند خاقان مغفور ولایت خراسان را به نواب احمد علیمیرزا که ولد صلبی خاقان بودند مرحمت فرمودند و با میرزا موسی نایب روانهٔ آن حدود ساختند و به حسنعلیمیرزا حکم شد که از دارالخلافه به کرمان رفته به انتظام امر آنجا بپردازد و عباس قلیمیرزا که در این اوقات از کرمان حرکت کرده با هفت هشت هزار نفر نزدیک به یزد رسیده بود بعداز شنیدن خبر مصالحهٔ دولتین سلک جمعیتی که داشت از هم پاشیده به کرمان فرار کرده و در آنجا نیز تاب مقاومت نیاورده به شیراز پیش حسینعلیمیرزا خال اعیانی خود رفت و خاقان مغفور او را از حسینعلیمیرزا طلب داشت، وی از آنجا نیز فرار کرده به مازندران رفت و به وساطت سرای ملک که زوجهٔ ملکآرا و مادرزن عباس قلیمیرزا بود در خدمت خاقان مغفور عفو جرایم او شده مقرر شد که در مازندران باشد و خاقان مغفور به شجاعالسلطنه حسنعلیمیرزا حکم فرمودند که از راه یزد به کرمان رفته عبد الرضاخان یزدی را که بر علانیه دم از طغیان میزند و کوچ و عیال محمد ولیمیرزا را از یزد بیرون کرده و خود شاهزاده را که به یزد میرفت جواب کرده و راه نداده است اگر توانست به تدبیر رفع فساد او را بنماید و الا مشغول به امر نشده به کرمان رود و به استعداد دفع او کوشیده در سال آینده متوجه دفع او شود.
شجاعالسلطنه از راه یزد حرکت کرده در یزد امری برای او متمشی نشده متوجه کرمان شد و به کرمان رسیده در مقر حکومت خود قرار گرفت و هم در این اوقات که ملکآرا با لشکرهای مازندران به دارالخلافه احضار شده بود مرخصی حاصل کرده به مازندران رفتند و نواب شیخ الملوک و حسینخان سردار در خمسه بودند حکم خاقان مغفور صادر شد که شیخ المولک به ملایر رفته و حسینخان نیز به خراسان رود در همان اوقات حسینخان وفات یافته به مقر اصلی شتافت و چون عبد الرضاخان استقامت امر دولت ابدمدت را مشاهده نمود و مقدمات خود را که چیده بود به یقین دانست که نتیجه به عکس خواهد داد صد هزار تومان نقد از مال شاهزاده محمد ولیمیرزا به دارالخلافه به خدمت خاقان مغفور فرستاد و شاهزاده ظلالسلطان را واسطهٔ امر خود در خدمت خاقان نموده و یکی از اولاد شاهزاده ظلالسلطان را خواهش نمود که به اسم حکومت روانهٔ یزد نمایند. خاقان مغفور سخنان رویاندود او را از روی مصلحت قبول فرموده سیفالدوله پسر ظلالسلطان را به یزد فرستادند او نیز به یزد رفته از همهٔ امور بیدخل در گوشهٔ یزد قرار گرفت و در همین سال شاهزاده محمد تقیمیرزا ملقب به حسامالسلطنه که حاکم بروجرد بودند محمودمیرزا را به تهاون در خدمتگزاری دولت منسوب کرده صد و بیست هزار تومان پیشکش داده حکومت لرستان و عربستان را به حکم خاقان مغفور از او منتزع نموده بلکه از حکومت نهاوند نیز معزول شده به دارالخلافه احضار شد، همچنین شاهزاده عبداللّهمیرزا یکصد و بیست هزار تومان پیشکش در خدمت خاقان گذرانیده دوباره منصوب به حکومت خمسه شد.
ذکر ورود نایبالسلطنه به تبریز و وقایعاتی که در آن اوقات روی داد
نایبالسلطنه بعد از روانه شدن ژنرال بسقویچ به محال هشت رود تشریف بردند و از آنجا به ساعت سعد روانهٔ دارالسلطنهٔ تبریز شدند و اهل ولایت آذربایجان چنانکه عادت اهل زمان است در اوقات توقف روسیه در دارالسلطنهٔ تبریز و تسلط ایشان در ولایت آذربایجان بعضی مآلاندیشیها کرده بودند و دو گروهی در میان ایشان حاصل شده بود، نایبالسلطنهٔ مرحوم قبل از ورود به دارالسلطنهٔ تبریز از راه دولتداری و سرپرستی ارقام استمالت به جمیع اهل آذربایجان نوشته و در آن احکام مرقوم فرموده بودند که باید رعیت و خوانین و لشکریان آذربایجان به عفو دولت ما امیدوار بوده و این معنی را بدانند که در امثال این فترات حرکاتی که از زیردستان صادر میشود آن جوره حرکات را در میزان عمل وزنی نخواهد بود که بنای آن اعمال از روی اضطرار و عدم اختیار است و در این صورت تکلیفی برای کسی نیست پس باید به الطاف ما امیدوار بوده و در خدمت ما جمیع گذشته را معفو و مغفور شمارند.
بعضی از اهالی آذربایجان که مخوف شده بودند و میخواستند که از مملکت آذربایجان به ولایت روسیه روند مطمئن و امیدوار شده خادم و غیرخادم متوجه آستانبوسی شدند و جمعیت عظیم در دارالسلطنهٔ تبریز روی داده نایبالسلطنه در ساعت معین وارد تبریز شدند و رعایا و برایا فوجفوج و دستهدسته به آستانبوسی