تاریخ نو/۱۸
آواجق و چالدران به شهر خوی تشریففرما شدند و چون بسیاری از سرباز خسته و از کار بازمانده بودند سرباز و قشون را مرخصخانه فرمودند و بعضی دیگر را که تاب و توان داشتند با پانصد نفر سوارهٔ قاجاریه و ترکمان و توپخانه برداشته روانهٔ دارالسلطنه تبریز شدند امیرزاده بهراممیرزا را با فوج نظام خوی و فوج جانباز خلج به وزارت میرزا تقی قوامالدوله با هجده عراده توپ در خوی گذاشته و با قلیل اردویی که همراه بود با توپخانه به قریهٔ شند آباد گنی من محال تبریز رسیدند.
ذکر آمدن ژنرال ارسطوف با سه هزار نفر صالدات و ده عراده توپ به دارالسلطنهٔ تبریز به اغوای خوانین مرند و گریختن لشکریان از دارالسلطنهٔ تبریز و گرفتار شدن آصفالدوله و سایر احوالات تبریز
شهر تبریز در سنهٔ هزار و دویست و چهل و سه مشحون بیست هزارخانوار رعیت بود و هشت هزار نفر لشکر نظام و تفنگچی در قلعهٔ تبریز حاضر و مستعد بودند و زیادهٔ از یکصد و بیست عراده توپ مستعد در دارالسلطنهٔ تبریز موجود بود و قورخانه و آذوقه چون سی سال بود که نایبالسلطنهٔ مرحوم در آن شهر توقف داشتند و همیشه را فکر انجام تدارک حرب بودند بیرون از اندازه جمع شده بود.
در این اوقات که خاقان مغفور وارد آذربایجان شده بودند و نایبالسلطنه در سرحد به مقابله و مقاتله اشتغال داشتند انضباط امر تبریز را چنانکه مذکور شد خاقان مغفور در حین مراجعت به دارالخلافه به آصفالدوله رجوع فرموده بودند و از نوکرهای نایبالسلطنه در شهر تبریز سوای حاجی علی عسکر خواجه کسی نبود و از اولاد نایبالسلطنه پادشاه مرحوم در قراجه داغ تشریف داشت و امیرزاده بهراممیرزا در خوی و این دعاگوی دولت شاهی به خدمات سرحد اردبیل مشغول بود و امیرزاده خسرومیرزا را هم در همان دو سه روز احضار رکاب فرموده بودند که به قلعهٔ ایروان برای اطمینان قلوب لشکر آنجا روانه فرمایند و امیرزاده فریدونمیرزا که در شهر تبریز تشریف داشتند با وجود صغر سن بدون حکم نایبالسلطنه دخل و تصرف نمیتوانستند کرد و لشکریان نظام و رعایای تبریز و سایر رعایای آذربایجان با آصفالدوله چندان الفتی نداشتند.
حاجی علی عسکر خواجه سرا که به دخل و تصرف امور مشغول بود معلوم است که چقدرها داخل و تصرف را از عهده میتوانست برآمد. خوانین مرند به جهت قتل نظر علیخان که در سال گذشته واقع شده بود مخوف و هراسان از دولت علیهٔ ایران بودند و در همین روزها حاجیمیرزا یوسف مجتهد تبریز به رحمت خدا رفته بود و میر فتاح پسرش که جوان و سرشار و مغرور بود و اهل تبریز کمال اعتقاد و ارادت به پدرش داشتند به او گرویده او نیز از جوانی و غرور ادعای بزرگ داشت تدبیری که در تبریز به خاطر حاجی علی عسکر خواجهسرا رسید این بود که آقا میر فتاح را از طرف والدهٔ پادشاه مرحوم در درب حرمسرای مبارکهٔ تبریز ضیافت نموده و بیست هزار تومان امانت با سپارند و چنین خیال کرده بود که به سبب سپردن این تنخواه باشم امانت آقا میر فتاح امیدوار شده با تبعه و لحقهٔ خود به خدمتگزاری مشغول خواهند شد و آصفالدوله نیز که اهل آذربایجان نه از او خوفی داشتند و نه امیدی به همان احترامات ظاهره قانع شده به خوشگذرانی خود مشغول بود و خوانین مرند از قصبهٔ مرند که هشت فرسنگی تبریز است و تا قلعهٔ عباس آباد نیز قریب به ده فرسنگ است با ژنرال ارسطوف بنای مراوده گذاشته در این وقت که ژنرال بسقویچ از نخجوان به طرف تفلیس کوچ نموده و نایبالسلطنه از ایروان به بایزید و خوی آمد خاطر نشان ژنرال ارسطوف کردند که در تبریز چندان جمعیتی نیست و اهل تبریز خواهان شما میباشند و اگر شما هزار نفر از صالدات را در قلعهٔ عباس آباد بگذارید با سه هزار نفر دیگر از راه مرند متوجه تبریز شوید به محض اینکه اهل تبریز مستحضر از آمدن شما شوند غوغا و شورش کرده لشکریان و مستحفظان ایران را مسلوب الاختیار کرده شهر تبریز را به تصرف دولت روس میدهند و عرایض نیز در این باب از آقا میر فتاح و منسوبان او گرفته به نظر ژنرال ارسطوف رسانده بودند و قرار داده بودند که ژنرال ارسطوف از ارس عبور کرده از پشت کوه مشو که همه جا قاطع مابین محال خوی و گنی و مرند است از طرف مرند که خالی از لشکر ایران است حرکت کرده غفلة به دارالسلطنهٔ تبریز رسیده و اهل تبریز که هواخواهان دولت روس و مخبر از این حکایتاند سر به شورش و غوغا برآورده و کار شهر را بر وفق دلخواه صورت دهند.
چون آنچه مقدر است باید ظاهر شود ژنرال ارسطوف خوف و هراس نکرده و از خیالات دیگر غافل شده با سه هزار نفر صالدات و هزار نفر قزاق و ده عراده توپ از راه مرند روانهٔ تسخیر دارالسلطنهٔ تبریز شد و تا قریهٔ صوفیان که شش فرسخی تبریز است رسیده احدی از دولتخواهان این طرف را خبری از آمدن او نبود چون گرد و غبار لشکر در صحرای صوفیان ظاهر شد همهمه و گفتگو در تبریز پیدا شده بعضی گفتند که نایبالسلطنه است که از طرف خوی میآید و بعضی گفتند که شاید لشکر روس باشد.
باری آصفالدوله و حاجی علی عسکر خواجه سوارهای برای خبرگیری فرستاده معلوم شد که لشکر روس است میآید و به چهار فرسنگی رسیدهاند.
اختلاف در میان رؤسا و امنای دولت در تبریز پیدا شده بعضی میگفتند حصارداری نماییم و نایبالسلطنه را که در بیست فرسنگی است خبر کنیم و بعضی میگفتند که شهر و قلعه را گذاشته فرار نماییم و بعضی دیگر میگفتند که هیچیک از این دو مقدور نیست باید تسلیم دولت روسیه شد. القصه آصفالدوله به سمت دروازهای که مقابل لشکر روس بود موسوم به دروازهٔ کجیل رفته و بالای بروج در آمد یک دو توپ پر کرده ایستاد و لشکر روس به کنار رودخانهٔ آجی قریب نیمفرسنگی شهر ایستادند و میرزا محمدخان لاریجانی تفنگچیان خود را برداشته با تفنگچیان سوادکوهی و مازندرانی و عراقی به درب دولتخانهٔ همایون آمده اظهار نمود که خاقان مغفور به من حکم فرموده که اگر لشکر روس بر سر تبریز آیند و بخواهند که شهر تبریز را محاصره نمایند باید تو حکما عیال نایبالسلطنه را برداشته از تبریز بیرون آورده به مملکت زنجان و خمسه رسانیده به من معلوم نمایی و چون مأمورم و نایبالسلطنه در اینجا نیست حکما به مأموریت خود عمل خواهم کرد و چون پیرمرد هفتاد ساله بود به اندرون آمده به خدمت والده پادشاه مرحوم رسیده عرض حال خود را نمود و در همان ساعت جمیع اولاد و عیال نایبالسلطنه را به تخت روانها و کجاوهها و محفهها بارگیری کرده روانهٔ عراق شد و از این طرف آقا میر فتاح با هواخواهان و دوستان خود به عزم استقبال ژنرال ارسطوف به طرف دروازهٔ کجیل رفته و از آن طرف آصفالدوله سه توپ به طرف لشکر روس انداخت و لشکر روس از انداخته شدن توپ و بیرون نیامدن احدی از اهالی تبریز به خوانین مرند بدگمان شده به حبس ایشان امر نمودند. در این بین از طرف شهر آقا میر فتاح به دروازهٔ کجیل رسیده حکم به شکستن دروازه کرده از شهر بیرون رفت و آصفالدوله و مستحفظین بروج و بارو از بیرون رفتن عیال و اولاد نایبالسلطنه با تفنگچیان عراق و آقا میر فتاح از حفظ بروج و باره دست کشیده هریک در گوشهای پنهان شدند و آصفالدوله خود را از قلعهٔ تبریز بیرون انداخته درخانهٔ یکی از رعایای محلهٔ خیابان پنهان شد و در حینی که ژنرال ارسطوف خوانین مرند را گرفته و در کار معاودت بود و استقبالچیان شهر و آقا میر فتاح رسیده کیفیت شهر را معلوم نمودند.
ژنرال ارسطوف از همانجا خوانین مرند را با هزار نفر سوارهٔ قزاق که همراه داشت با دو عراده توپ به تعاقب میرزا محمدخان لاریجانی و عیال و اولاد نایبالسلطنه روانه کرده خود وارد دارالسلطنهٔ تبریز شده به دارالاماره نزول نمود و هزار نفر صالدات به ارگ فرستاده قورخانه و انبار را مضبوط نمود و دو عراده توپ با ریسمانها بر بالای طاق علی شاه که از بناهای قدیم تبریز و کمال ارتفاع دارد کشیده مشغول به ضبط و حراست مملکت تبریز شده و صورت حال را به ژنرال بسقویچ اعلام نموده و آصفالدوله را که درخانهٔ رعیتی پنهان شده بود مخبر شده صالدات فرستاده آصفالدوله را گرفته به محبس فرستاد.
ذکر احوال ژنرال بسقویچ و فرار حسینخان سردار از قلعهٔ سردار آباد و گرفتن ژنرال بسقویچ قلعهٔ ایروان را و فرار نصیرخان طالش از قلعهٔ النجق و خبردار شدن ژنرال بسقویچ از تسخیر تبریز
چون ژنرال بسقویچ چنانکه مذکور شد متعاقب اردوی نایبالسلطنه به راه تفلیس روانه شد در بین راه معلوم شد که نایبالسلطنه در آباران به لشکر روس رسیده چنانکه مذکور شد محاربه واقع شده و لشکر روس در اوچ کلیسا متحصن آمدهاند.
ژنرال بسقویچ از راه تفلیس به طرف اردوی نایبالسلطنه روانه شده و چنانکه مذکور شد در همان چند روز نایبالسلطنه نیز به طرف خوی حرکت فرموده بود و حسینخان سردار با جمعیت ایروان در آن حوالی مانده بود، ژنرال بسقویچ به محض