تاریخ نو/۱
بسماللّه الرّحمن الرّحیم
الحمدللّه رب العالمین و الصلوة و السلام علی محمد و آله الطاهرین.
اما بعد چون اثبات حوادث روزگار در دفاتر اخبار و آثار امریست مرغوب برای آنکه عبرتی از گذشته در آینده حاصل آید و بصیرتی برای مطالعه نمایندگان فزایند لهذا این بندهٔ درگاه الهی و دعاگوی دوام دولت پادشاهی امیرزاده جهانگیرمیرزا خلف مرحوم نایبالسلطنه عباسمیرزا طاب ثراه را در این تاریخ که اوایل سنهٔ هزار و دویست و شصت و هفت هجری است در قصبهٔ تویسرکان من محال قلمرو همدان که به حکم پادشاه مرحوم محمدشاه غازی طاب ثراه از سنهٔ هزار و دویست و پنجاه و یک هجری متوقّف است به خاطر فاتر رسید که وقایعی را که از سنهٔ هزار و دویست چهل هجری الی حال تحریر[۱] از وقایعات کلیه در مملکت ایران صانها اللّه عن الحدثان روی داده به رشتهٔ تحریر درآورد که بر خوانندگان و مطالعه نمایندگان تجربه حاصل آید و چون تاریخ مآثر سلطانی که از ابتدای دولت علیهٔ بهیهٔ قاجاریه میباشد و اکثر آن در احوالات و گزارشات نایبالسلطنهٔ مرحوم است که در ضمن سلطنت خاقان مغفور به رشتهٔ تحریر کشیده شده است و از محرّرات آقا عبد الرزّاق بیک تبریزی المسکن من طایفهٔ دنبلی میباشد تا سنهٔ هزار و دویست و چهل و یک است از آن جهت این داعی دوام دولت پادشاهی ابتدای احوالات را از تاریخ هزار و دویست و چهل هجری گذاشته احوال ده سال آخر سلطنت خاقان مغفور را که محتوی است بر وقایعات کلیهٔ ایران با تمام وقایع ایام سلطنت پادشاه مرحوم که مدت چهارده سال میباشد و وقایع اوایل زمان دولت این پادشاه گردون جاه ناصرالدوله والدین السلطان بن السلطان بن السلطان و الخاقان بن الخاقان بن الخاقان ناصرالدینشاه قاجار خلداللّه ملکه به نحوی به رشتهٔ تحریر میکشد که انشاءاللّه تعالی خوانندگان را بهجت افزاید و مطالعه نمایندگان را از حوادث زمان آگاهی حاصل آید و چون عدد لفظ [تاریخ] نو مصادف با سال اختتام این کتاب آمد مسمی به تاریخ نو گردید.
ذکر سنهٔ هزار و دویست و چهل هجری که یک قرن از سلطنت خاقان مغفور فتحعلیشاه قاجار منقضی شده بود و ما بعدها
چون مملکت ایران به فرّ دولت پادشاه جهان محل امن و امان شد همسایگان قویدست از قوّت بازوی این دولت ابدمدّت در سرحدّات گوشمال کلی یافته و از تطاول لشکرها که به دستیاری اشبال خلافت آماده و مستعد شده بود آرام گرفتند از آن جمله دولت علیهٔ روم بود که در سنوات سابقه در سرحد ارزنة الرّوم و بغداد به سرداری چپان اوغلی با صد هزار لشکر سواره و پیاده و پنجاه عراده توپ به طرف سرحدات خوی روان شده تاب صدمات لشکر منصور خاقان مغفور را نیاورده شکست کلی از نایبالسلطنهٔ مرحوم یافته و به مرحلهٔ ادبار شتافت و از طرف بغداد نیز داود پاشا که حاکم بغداد بود سلیمان پاشای کهیا را با بیست هزار سوار روانهٔ طرف کرمانشاهان نموده از صدمات لشکر خاقانی به دست شاهزادهٔ مرحوم محمدمیرزا حاکم کرمانشاهان شکست فاحش خورد و سلیمان پاشا گرفتار و مغلول روانهٔ دربار خاقان شد و همچنین فتیخان افغان که از طرف قندهار و کابل با پنجاه هزار سوار به هرات آمده و روانهٔ مملکت خراسان بود به سرداری ذو الفقارخان سمنانی که در ظل رایت شجاعالسلطنه حسن علیمیرزا از طرف پادشاه مأمور شده بود در مابین تربت و هرات بین الجانبین مصاف عظیم دست داده گلولهٔ تفنگ به دهان فتیخان خورده روانهٔ دیار عدم و مقتول آمد، همچنین از طرف گرگان و اترک شخصی که خود را حضرت ایشان لقب داده و ادعای کرامات و معجزات مینمود با سی چهل هزار سوار روانهٔ استرآباد و از بخت مساعد پادشاهی به سعی و اهتمام شاهزاده محمد قلیمیرزا ملقب به ملکآرا منکوب و مغلول بل مقتول شد.
[واقعهٔ حضرت ایشان را از لفظ مبارک غفران مآب صاحباختیار پدرم شنیدم که این جنگ در ساحل رود اترک روی داد و بسیار صعب بود، امتداد حرب ده ساعت بود جدّم ملکآرا ثباتی بس بزرگ نمودند، پس از شکست سوارهٔ ترکمان از صدمهٔ لشکر مازندران و استرآباد ناچار به آب زدند که خلاص شوند، رنگ آب از خون کشته قریب هزار ذرع رنگین بود.][۲]
بعد از این گوشمالها مصالحه با دست نایبالسلطنه طاب ثراه در ارزنة الرّوم به دستیاری عالیجاهمیرزا محمد علی مستوفی الممالک آشتیانی بهطور دلخواه شد و سلطان مملکت روم در مقام و داد و اتحاد برآمده پا از دایرهٔ زیادهروی پس کشیده بود و همچنین آلکسندر پاولویچ امپراطور روس به مصالحهای که در سنه هزار و دویست و بیست و هشت شده بود قانع و به ارسال تحف و هدایا و فرستادن سفیران چربزبانساز دوستی را در مقام یکرنگی مینواخت و خاقان مغفور مملکت ایران با به نصب هریک از شاهزادگان در ولایتی و مملکتی مضبوط فرموده بودند.
مملکت آذربایجان به وجود نایبالسلطنه طاب ثراه که در دارالسلطنهٔ تبریز بودند مزین شده بود و سی هزار نفر لشکر نظام از سرباز و توپچی در آن سرحد از اهل آذربایجان مشغول خدمت بودند و همچنین سرحدات کردستان و کرمانشاهان به لشکرهایی که در کرمانشاهان به سعی و اهتمام شاهزادهٔ مرحوم محمد علیمیرزا از لشکر نظام و غیره مرتب شده بود و در این تاریخ حکومت آنجا به ولد او محمد حسینمیرزا ملقب به حشمت الدّوله مفوض بود قوام و استحکام پذیرفته بود، همچنین دار المرز و کنار فرضه[۳] و مازندران به لشکرهای مازندران و قراجوق به حکومت شاهزاده محمد قلیمیرزا ملقب به ملکآرا محفوظ آمده بود و همچنین مملکت خراسان و کرمان و فارس در دست حسن علیمیرزا ملقب به شجاعالسلطنه و حسین علیمیرزا ملقب به فرمانفرما و عباسقلیمیرزا پسر ابراهیمخان قاجار که در کرمان بود منسق و منظم آمده.
خاقان منفور در دارالخلافهٔ تهران به فرّ سکندر و شوکت سنجر مشغول حکمرانی و فرمانروایی بودند و چند سال بود که رأی پادشاهانه چنان اقتضاء مینمود که در اواسط جوزا از مقرّ خلافت حرکت به چمن سلطانیه مینمودند و فصل تابستان را در آن چمن بهشت آیین به سر برده با حضار لشکرهای اطراف و شاهزادگان و حکام فرمان میدادند و چنان انجمنی در هر سال در آن چمن از اعیان و بزرگان اطراف و جندی و رعیت و اهل سوق حاصل میآمد که در کمتر عصری از اعصار چنان اجتماع حاصل میشده و خاقان مغفور به عرض لشکریان و دادخواهی رعایای مملکت ایران در مدّت ایام توقف آن سامان میپرداختند و به عیش و سرور مشغولی نموده به مقرّ سلطنت عود میفرمودند و در آن چند سال که آن قانون مستمرّ آمد از این نزول و ارتحال قوام کلی در امورات ملک و ملت پیدا شد و ضعف سایر دول نسبت به این دولت قویبنیاد در نظر ارباب هوش و خرد ظاهر و هویدا آمد.
ذکر مقدماتی که سبب جنگ با دولت روس شد
مقدمهٔ اول
خوانین ذوی الأحتشام قبه و دربند و شیروان و بادکوبه و شکی و سالیان و گنجه و قراباغ و طوالش و لنکران و ولاة گرجستان و اعیان داغستان که در مصالحهای که بر این اصل قرار یافته بود که به زبان روسی «اسطاطاس کواپرزندم» که ترجمهٔ آن به عبارت فارسی چنین است که آنچه در دست تو است در دست تو و آنچه در دست من است در دست من در دست کفرهٔ فجرهٔ روسیه مانده بود و بعضی از اعیان را که طاقت مهاجرت بود مثل سلطان احمدخان قبهای ولد شیخ علیخان و مصطفیخان شیروانی و حسینقلیخان بادکوبهای و مهدیخان ولد ابراهیم خلیلخان قراباغی و اقرلوخان گنجهای ولد جوادخان قاجار حاکم گنجه و الکسندرمیرزا ولد ارگلیخان والی ولایت گرجستان و
- ↑ یعنی ۱۲۶۷ چنانکه در آخر کتاب بیاید.
- ↑ در حاشیهٔ یکی از نسخ چنین مرقوم است: «این مطلب دخلی به اصل کتاب ندارد» و همین هم صحیح است زیراکه نه صاحباختیار پدر مؤلف کتاب بوده نه ملکآرا جد او، بنابراین باید یقین کرد که این قسمت الحاقی که ما آن را بین دو قلاب گذاشتهایم از طرف یکی از نوادگان محمد قلیمیرزا ملکآرا یعنی پسر سلطان بدیعالزمانمیرزا که صاحباختیار لقب داشته به اصل کتاب افزوده شده است. چون در زیر بعضی از حواشی لحاقی این کتاب کلمهٔ «نادر» دیده میشود باید یقین کرد که این حواشی از نادرمیرزا مؤلف تاریخ تبریز است که پسر صاحباختیار و نوادهٔ ملکآرا بوده است.
- ↑ در اصل نسخه: فریضه.