تاریخ مختصر دولت قدیم روم/فصل یازدهم

از ویکی‌نبشته

--( فصل یازدهم )--

( تغییر وضع رومیان از حیث طبقات ناس و امور سیاسی )

( انهدام اواسط الناس ) در بدو امر عموم رومیان عبارت بودند از ملاکین جزء که شخصاً مباشر زراعت اراضی خود میشدند و در موقع حاجت همین اشخاص بجنگ میرفتند و انجمن ملی نیز مرکب از ایشان بود اما چون در مأئه دویم دولت روم در خارج ایطالیا جنگ پیدا کرد و لشکر بممالک بعیده فرستاد دهاقین که جزء اردو بودند نمیتوانستند هر سال بر سر املاک خود مراجعت نموده بزراعت مشغول شوند. ناچار اراضی ایشان بایر میماند. بسیاری از آن ملاکان در نواحی مشرق و افریقا و اسپانیا تلف شدند و بعضی دیگر در ممالکی که تسخیر کرده بودند ماندند یا اینکه جنگجوئی را پیشهٔ خود قرار داده معاش خویش را از همان ممر حاصل نمودند. از طرف دیگر چون از افریقا و جزیرهٔ سیسیل ( صقلیّه ) گندم بروم حمل میشد قیمت غلّه تنزّل کرده و ملاکی در ایطالیا برای امر معاش کفایت نمیکرد و بنابراین اراضی دهاقین را کم‌کم اعیان و اغنیا میخریدند و از اجتماع آن املاک جزء املاک کلی تشکیل میدادند و مرتع یا تاکستان یا باغ میوه احداث مینمودند و غلامان زرخرید خویش را به گله‌داری یا امور فلاحتی در آن املاک وسیعه وادار میکردند تا کار بجائی رسید که باقی نماند مگر معدودی از ملاکین عمده و جماعتی از بندگان و عدهٔ خرده‌مالک همواره کم شد. وضع زندگانی خانواده‌های ملاک عمده نیز بواسطهٔ اینکه مکنت و ثروت گزاف دارا میشدند بالنسبه با واسط‌الناس تفاوت کرد شیوهٔ بزرگان و سلاطین مشرق‌زمین را اختیار نمودند. خدم و حشم زیاد برای خود قرار دادند مطاع و مختار مطلق شدند و زیردستان معتاد باطاعت و متابعت خیالات و هواهای نفسانی ایشان گردیدند. بعبارة اخری تمام مردم منقسم شدند بجماعتی از اعیان متمول و گروهی از فقرا و بندگان زرخرید و طبقهٔ اواسط‌الناس از میان رفت و بنابرین بین مردم روم اختلاف احوال کلی دست داد.

اختلاف احوال بین مردم روم مثل سابق از حیث حقوق نبود زیرا که امتیازات بین پاتریسینها و اهل پلب منسوخ شده و همه از حیث حقوق متساوی بودند لکن مساوات فعلی حاصل نشده بلکه بنابر شرح مسطور در فوق از حیث دیگر اختلاف شدّت یافته و باز هیئت اجتماعیهٔ رومی اعیانی[۱] و ترتیب آن از قرار ذیل بود:

( نجبا ) طبقهٔ اول مردم روم نجبا[۲] بودند یعنی کسانیکه اقلا یکی از اجداد ایشان دارای منصبی از مناصب محترم دولت روم بوده زیرا که در آن دولت داشتن مشاغل عالیه اسباب حصول شرف و افتخاری بود که بعد از انفصال شخص از آن شغل باز برای خود و خانواده و اعقاب او باقی میماند. کسانیکه دارای آن منصب میشدند حاشیهٔ لباس رسمی[۳] خود را ارغوانی میکردند و نشیمن از عاج برای خویش ترتیب میدادند و حق داشتند تمثال[۴] برای خود بسازند و آن تمثال عبارت بود از مجسمهٔ ایشان که از موم یا نقره میساختند و علائم و نشانهای منصبی را که متقلد بودند بآن نصب مینمودند و این تمثال را نزدیک کانون خانه و ارباب انواع خانگی قرار میدادند و در واقع بمنزلهٔ بتی واقع میشد و هرگاه یکی از اهل خانه وفات میکرد تمثال‌های خانواده را بیرون آورده روی یک عراده گذاشته پیشاپیش تشییع‌کنندگان جنازه حرکت میدادند و باین طریق از کوچه‌های شهر عبور میکردند تا بمیدانی که محل اجتماع عمومی بود میرسیدند و آنجا یکی از خویشان شخص متوفی در حضور جمع شرحی از او تمجید میکرد و مفاخر و اعمال مهمهٔ اعضای خانواده را خاطر نشان مینمود و هر خانواده‌ای که تمثالهای آن زیادتر بود درجهٔ نجابتش عالی‌تر ملحوظ میشد چنانکه مصطلح بود و میگفتند نجابت یک‌تمثالی نجابت چندتمثالی و قس علی ذلک.

غالباً رومیها وقتیکه میخواستند کسی را برای شغلی انتخاب کنند از اشخاصیکه رتبهٔ نجابت داشتند اختیار میکردند و بنابرین تمثالها در خانواده‌های معدود جمع میشد چنانکه در شهر روم بیش از سیصد خانوادهٔ نجیب نبود و اعضای مجلس سنا از همین خانواده‌ها بودند و تمام امور دولت را اداره مینمودند.

( راکبین ) طبقهٔ دویم مردم روم راکبین یعنی سواران[۵] بودند باین معنی که در قدیم‌الایام در لشکر روم سواری اختصاص باغنیا داشت چه مخارج سپاهیان بعهدهٔ خود ایشان بود و دولت چیزی نمیداد. از مأئه دویم ببعد از اهل روم کسی جزء لشکر سوار نبود زیرا سواران لشکر روم همه از اجانب بودند. معهذا کسانیکه بضاعت و تمول داشتند نظر برسم قدیم که این قبیل اشخاص سوار میشدند کمافی‌السابق موسوم بسوار بودند.

در قدیم رومیان پول زیاد نداشتند و اکثر فقیر بودند لکن فتوحاتیکه در ممالک خارجه نمودند باعث شد که بزودی ثروتهای گزاف برای اینان حاصل شد و در روم پول وفور پیدا کرد و باینواسطه نرخ مرابحه در آنجا تنزل نمود و حال آنکه در ممالک دیگر ترقی داشت و بنابراین بسیاری از رومیها بصرافی اشتغال یافتند و بمعاملهٔ پول پرداختند و متمول گردیدند یعنی در زمرهٔ سواران محسوب شدند. علاوه برین در هر مملکتی که مسخر رومیان میشد استخراج معادن نقره و اخذ گمرک و سایر عایدات دولتی را مخصوص خود میکردند ولی دولت روم این قسم امور را در تحت ادارهٔ دولتی درنمیاورد فقط آنرا باشخاص متمول یعنی سواران مقاطعه میداد و در اینصورت آن اشخاص پوبلیکن[۶] خوانده میشدند. تجارت و تجهیز سفاین و حمل گندم و چوب و غلام نیز اختصاص بسواران داشت زیرا که نجبا از این قسم اعمال ممنوع بودند. بنابرین سواران یعنی متمولین در ادارهٔ امور ملک داخل نبودند ولی اعمال بامنفعت همه اختصاص بایشان داشت و بعد از اعیان از همه‌کس محترم‌تر بودند و هر وقت یکی از ایشان بموجب انتخاب ملت دارای منصبی از مناصب محترم میشد از رتبهٔ سواران خارج و جزء نجبا و اعضاء سنا محسوب میگردید و پسرش نجیب یک‌تمثالی خوانده میشد.

( اهل پلب ) رومیهائیکه نه نجیب بودند نه راکب تشکیل طبقهٔ پلب[۷] را میدادند و دو قسم بودند. بعضی از آنها در دهات لاسیوم و سابین سکنی داشتند و از اولاد اقوام لاتن و سابن بودند که سابقاً مغلوب رومیان شده و بعد جزء ملت روم محسوب گردیده و روز بروز جمعیت ایشان کم میشد. برخی دیگر اهل شهر بود یعنی در روم مسکن داشتند و عدهٔ ایشان رو بتزاید بود زیرا که از اولاد دهاقین بودند که دهات را ترک کرده در شهر سکنی اختیار میکردند یا از اعقاب اجانب بودند که بعنوان بندگی بزرگان رومی آنها را بروم آورده و بعدها آزاد کرده و باینواسطه جزء ملت روم شده بودند. این اشخاص غالباً بفقر و فاقه میزیستند زیرا که مشاغل پرمنفعت براکبین تعلق داشت و اعمال پست و حقیر را هم بندگان مباشر میشدند. فقط مزیّتی که برای ایشان بود این بود که جزء ملت روم محسوب شده و دارای حقوق رومی بوده و هیچیک از بزرگان روم حق نداشت ایشانرا چوب بزند یا محکوم بقتل نماید و بنابرین در ولایات متعلقهٔ بدولت روم از شر حاکم محفوظ بودند زیرا که حکام رومی در ولایات اختیار جان و مال سکنه را داشتند. علاوه برین طبقهٔ مزبور حق داشتند لشکری بشوند و جزء انجمن ملی رأی بدهند و در انتخاب صاحبان مناصب و مشاغل دخیل باشند و در جشنها و تماشاهای عمومی رومیان حاضر شوند و برای نشانهٔ رومی بودن لباس رسمی رومیان را بپوشند.

اهل پلب بواسطهٔ کثرت فقر و نداشتن وسیلهٔ معاش غالباً سمت کلیان[۸] اختیار میکردند باین معنی که اغنیاء رومی محض اظهار تشخص و علو شأن میل داشتند جمعیت زیاد در اطراف ایشان باشد لهذا هرکس جمعی از رومیان فقیر را در تحت حمایت و رعایت خویش میگرفت و عنوان قدیم کلیان را که از میان رفته بود باینطریق تجدید نمودند و کلیانها بزرگانی را که در تحت رعایت ایشان بودند خواجهٔ[۹] خود میخواندند و هر صبح اول طلوع آفتاب لباس رسمی رومی را دربرکرده بدر خانهٔ خواجه میرفتند و در کوچه‌ها مثل خدام بدنبال او میافتادند. خواجه هم در عوض به کلیانهای خود آذوقه و پول میداد و از ایشان نگهداری مینمود.

( بندگان ) قبل از فتوحات هریک از رومیان شخصاً در ملک خود زراعت میکردند و کسانیکه املاک وسیعه داشتند کلیانهای خویش را باینکار میگماشتند لکن چون رومیها بجنگ رفتند و اقوام و ملل خارجی را در تحت تبعیت خود درآوردند بندگان و غلامان زیاد دارا شدند زیرا که اسرای جنگی و سکنهٔ بلادی که بقهر و غلبه بتصرف رومیان درمیامد تعلق بغلبه‌کنندگان پیدا میکردند و حکم زرخرید داشتند و بمعرض بیع شرا در میامدند و در شهر روم بازاری بود مخصوص خرید و فروش بندگان و در آنجا زن و مرد و بچه برای فروش حاضر بود و برای معرّفی ورقه‌ای بگردن هریک آویخته معین بود که چند سال دارد و اهل کجاست و محسنات و معایب او چیست و اولاد بندگان هم غلام خانزاد صاحب خود بودند و کلیهٔ بندگان هیچ حقی نداشتند نه مالک میتوانستند بشوند نه زن بگیرند نه شوهر بکنند و نسبت بصاحب خود میبایست اطاعت مطلق داشته باشند اگرچه ایشانرا امر به جنایات و منهیات نماید و بنابرین آقا هر قسم رفتار میخواست از زدن و بستن و عذاب کردن و کشتن با غلام خود میکرد و اگر غلام مخالفت مینمود یا فرار میکرد دولت بآقای او در گرفتن و مطیع‌کردن او معاونت مینمود و اگر کسی غلام فراری دیگری را نگه میداشت مسئول بود و بمنزلهٔ دزد واقع میشد.

بندگان هم دو قسم بودند. بعضی در دهات کار میکردند و برای مالک خود زراعت و شبانی و باغبانی مینمودند. برخی در شهر خدمت بآقا میکردند و پیشخدمت و فراش و طباخ و حمال و مهتر و مقلد و میرزا و دایه و لله بودند. بعضی اشخاص هم بندگان خویش را بصنایع و حرف وا میداشتند و حاصل زحمات ایشانرا ضبط میکردند یا اینکه آنها را بدیگران کرایه بدانند و باینطریق وسیلهٔ انتفاع مینمودند. درینصورت معلوم است که حال بندگان چگونه بوده است. هرگاه آقای ایشان بامروت و باانصاف و رقیق‌القلب بود چندان بایشان سخت نمیگذشت اما اکثر خلاف این اتفاق میافتاد و آقایان با غلامان مثل حیوان بلکه بدتر رفتار میکردند. آنها را بیجهت میزدند و مجروح میساختند و سیاستهای شدید مینمودند از قبیل داغ کردن و خفه کردن و بدار زدن و غیر ذلک و بنابرین بندگان رومیها از حال طبیعی انسانی خارج میشدند. بعضی حال سبعیت و لجاجت پیدا میکردند. برخی مطیع و بیغیرت و تنبل و بیکاره و رذل و بیعار میشدند.

صاحبان غلام حق آزاد کردن او را نیز داشتند و غلام چون آزاد میشد باز میبایست بآقای سابق اطاعت کند اما دارای حقوق ملت رومی میگردید و تفاوتی که با سایر افراد ملت روم داشت این بود که داخل لشکریان نمیتوانست بشود و بمشاغل و مناصب عالیه هم نمیرسید ولی اعقاب او بتدریج از این حال تنگ خارج میشدند و با سایر مردم یکسان میگردیدند.

( تعداد نفوس ) برای اینکه رتبه و مقام هر یک از مردم روم معلوم باشد هر پنجسال یکمرتبه در آن شهر بتعداد نفوس و تعیین مراتب اقدام میشد و این عمل را سانس[۱۰] میگفتند و برای اینکار دو نفر از رجال دولت بانتخاب ملت مأمور بودند و محترم‌ترین رجال محسوب میشدند و ایشانرا سانسور[۱۱] میگفتند. وقتیکه سانسور میخواست تعداد نفوس نماید میبایست تمام مردم روم را در شان‌دومارس احضار کند و یک‌یک بنوبت خود بحضور او بروند و اسم و سن و ولایت و طائفه و سنوات خدمت نظامی خود را با مقدار تمول خویش بگویند و سانسور این جمله را در دفاتر ثبت میکرد و حق داشت که اگر کسی بضاعت خود را زیاده از آنچه هست بگوید بنا بر علم خود کمتر از مبلغی که او گفته بنویسد و دربارهٔ کسی اگر اعتراضی دارد یادداشت کند از قبیل اینکه در جنگ دلاوری ننموده یا با عیال و اطفال خویش بد سلوک کرده یا ملک خود را بخوبی زراعت نکرده یا مراسم دینی را چنانکه باید مرعی نداشته و قس علی ذلک و هرگاه سانسور دربارهٔ کسی از این قبیل تعرضات مینمود آنشخص ننگین میشد. علاوه بر این سانسور میبایست فهرست قبایل و اعضاء آنها را هم ترتیب دهد و حق داشت که اگر مصلحت بداند یکی را که در قبیله و رتبهٔ معینی بوده در رتبهٔ دیگر ثبت کند یا محض تخفیف او در جزء هیچ قبیله او را محسوب ندارد. همچنین اسامی راکبین و سناتورها[۱۲] یعنی نجبا را میبایست ضبط نماید و برای این مقصود بدفاتر سابق رجوع میکرد و اشخاصی را که تازه دارای مناصب محترمه شده و در حوزهٔ نجبا ورود کرده نیز قلمداد نموده بر فهرست سابق میافزود. اما حق داشت که اگر یکی را بنا بر رفتار ناشایستهٔ او لایق نجابت نداند اسم او را محو کند چنانکه اتفاق افتاده که یکنفر سناتور بواسطهٔ اینکه ظروف و آلات نقره زیاد داشته از این رتبه محروم شده دیگری بعلت اینکه زن خود را طلاق داده یا در حفظ شئونات مقبره‌های خانوادهٔ خود مسامحه نموده از درجهٔ نجابت خارج گردیده است. بنابرین سانسورها صاحب اختیار شرف و آبروی مردم بودند و بواسطهٔ این قدرت حفظ آداب و رسوم قدیمه را مینمودند. باری چون عمل سانس تمام میشد سانسورها مردم را بیکجشن مذهبی معتبری دعوت میکردند باینطریق که عموم افراد ملت روم در شان‌دومارس حاضر شده هرکس در رتبهٔ خود قرار میگرفت. آنگاه یک گاو و یک میش و یک خوک آورده سه مرتبه دور مجمع گردش میدادند و بقربانی مارس که رب‌النوع حافظ شهر روم میدانستند ذبح میکردند و این عمل را وسیلهٔ تهذیب و تصفیهٔ شهر روم می‌پنداشتند و باینجهت آنرا تطهیر[۱۳] مینامیدند. بعد از آن سانسور مردم را مرخص میکرد و خود بمعبدی رفته بیادگار این جشن میخی کوبیده دفاتر تعداد نفوس را که ترتیب داده بود آنجا امانت گذاشته از شغل سانسور استعفا میداد.

( کیفیت مجلس سنای روم ) اعضاء سنا اشخاصی بودند که سابقاً دارای مناصب محتومهٔ دولت شده و بنابرین نجیب‌ترین و متمول‌ترین مردم بودند و باینجهت در واقع مجلس سنا در امور دولتی اختیار تام داشت لکن ترتیب قدیم همواره مرعی بود یعنی بصورت ظاهر سنا فقط مجلسی بود که صاحبان ازمهٔ امور با آن مشاوره میکردند و هر وقت کنسول میخواست از سنا استشاره کند اعضا را بتوسط منادی خبر و دعوت میکرد در معبدی در فوروم[۱۴] جمع میشدند. کنسولها روی صندلی عاج خود جلوس میکردند. سناتورها روی نیمکتهای چوبی می‌نشستند. ریاست مجلس با کنسول بود و او مطلب را عنوان میکرد و استشاره مینمود که چه باید کرد و از یک یک اعضاء رای میخواست و آنها عقیدهٔ خود را اظهار مینمودند و غالباً چند نفر اول چون رای میدادند مابقی همان رای را تبعیت میکردند. گاهی اوقات هم محض تسهیل امر کنسول یکی از آرا را ذکر کرده میگفت هرکس با این رأی موافق است بطرف یمین رود آنگاه سناتورها از هم جدا شده بعضی بیمین و برخی به یسار میرفتند. پس از آن عدهٔ آرا را شماره کرده نتیجه را بدست میاوردند و کنسول مجلس را ختم میکرد و رائی که از سنا می‌آمد سناتوس کنسولت[۱۵] میگفتند.

مرکز زندگانی سیاسی رومیان میدان فورم بود واقع مابین تپه‌های پالاتن و کاپیتل. یکطرف آن معبدی بود که مجلس سنا آنجا منعقد میشد و اطراف دیگر هم معابد و ابنیهٔ دیگر بود. در خود میدان فوروم مجلس ملی انعقاد میافت و در این مجلس غالباً یکنفر وکیل‌الرعایا ریاست داشت برای مردم بیان میکرد که مقصود از انعقاد مجلس چیست. پس از آن اگر یکی از افراد ملت حرفی داشت بمحل تنطق[۱۶] میرفت و آن صفحه‌ای بود فی‌الجمله بلند بشکل مربع و متکلمین در آنجا میبایست بصوت بلند حرف بزنند و بواسطهٔ کثرت جمعیت و همهمه و قیل و قال ایما و اشاره و تدابیر عملی را نیز ممد نطق و بیان خویش نمایند.

در اوایل امر که جمعیت شهر روم زیاد نبود هر وقت بنای انتخاب یکی از ارباب مناصب مبشد رومیان در فوروم اجتماع میکردند اما بعدها آن محل گنجایش کلیه مردم روم را نداشت و مجبور بودند در شان‌دومارس اجتماع کرده برای انتخاب صاحبان مشاغل رأی دهند و اشخاصیکه میل داشتند منتخب شوند میبایست داوطلب خود را اعلام کند و روزهائیکه بازار دایر بود لباس سفید پوشیده بمحلی که همه‌کس ایشانرا میتواند ببیند میرفتند و با مردم حرف میزدند و مهربانی می‌نمودند و خواهش و تمنا میکردند که برای ایشان رأی دهند. در روز انتخاب مردم در شان‌دومارس جمع میشدند و بهریک قطعه‌ای از چوب داده میشد که اسم منتخب خود را روی آن بنویسند. بعد از آنکه مینوشتند یک یک آمده قطعه چوب را در ظرفی میگذاشتند و از ملاحظهٔ کلیهٔ آن قطعات نتیجهٔ رأی ملت بدست میامد و منتخب معلوم میشد و این ترتیب بالنسبه جدید بود زیرا که در قدیم هریک از افراد ناس میبایست اسم منتخب خویش را به آواز بلند بگوید و باینطریق رأی بدهد.

در موقع انتخابات و رأی‌دادن بعضی تقلبات هم واقع میشد و کم‌کم معمول شده بود که اشخاص داوطلب بمردم پول میدادند که در حق ایشان رأی بدهند.

( صاحبان مناصب ) دارا بودن مناصب و مشاغل در روم شرف و افتخار[۱۷] خوانده شد و آنرا جزء کار نمیدانستند و حق‌الزحمه و مواجب در ازای آن نمیدادند بله کسانیکه باین شرف نایل میشدند مخارج گزاف هم میبایست بکنند و این نیز علتی بود برای اینکه اغنیا و غالباً نجبا فقط دارای مشاغل و مناصب شوند ولی مدت اشتغال یکنفر بیک شغل و بودن او در آن رتبه کمافی‌السابق یکسال بود و بعد از انقضای این مدت نمیبایست مجدداً برای همان عمل انتخاب شود و هرکس دارای هر شغلی بود اقلا یکنفر همکار نیز داشت که رقیب و همشأن او بود. کم‌کم برای دارا شدن هر منصبی سنی هم معین کرده بودند و اگر کسی بسنی که برای شغلی تحدید شده نرسیده بود برای آنکار او را انتخاب نمیکردند. مشاغل مختلفه را هم در مراتب چند قرار داده بودند که هرکس بترتیب میبایست دارای آنها شود و قرار بر این بود کسیکه داوطلب منصبی میشود اقلا در ده جنگ جزء قشون خدمت کرده باشد در آنصورت اول رتبه‌ای که حاصل میکرد منصب صندوقداری[۱۸] بود که در بیست و پنج سالگی بدان نایل میکردید. عدهٔ صندوقداران متدرجاً به بیست رسید و و وظیفهٔ ایشان اینکه تحویلدار و محاسب یکی از ارباب مناصب عالیه باشند. رتبهٔ دویم مأموریت حفظ نظم و امنیت کوچه‌ها و بازارها و نگاهداری طرق و شوارع بود و صاحب آن شغل را ادیل[۱۹] میگفتند و رتبهٔ وکیل‌الرعایا[۲۰] نیز در همین درجه بود و هرچند بعد از حصول مساوات حقوق بین مردم مختلف روم وکیل‌الرعایا چندان کاری نداشت معهذا حق داشت در موقع ضرورت انجمن ملی را منعقد کند و در هر امری چون رأی مخالف[۲۱] میداد آن امر موقوف میشد.

بعد از طی این مراتب شخص بمقام پرتور[۲۲] و بعد درجهٔ کنسول میرسید. پرتورها و کنسولها فرماندهٔ لشکر و حاکم ولایت بودند و حق داشتند که در وقت حاجت انجمن ملی را منعقد کرده در آن مجمع ریاست نمایند و بین مردم دادرسی کنند و حکم بعقوبت و مجازات دهند اما قوه و اختیار کنسول بیش از پرتور بود و کنسول میتوانست پرتور را از اقدام بامری مانع شود بلکه او را دستگیر نموده محبوس سازد. کنسولها هر سال دو نفر بیشتر نبودند اما عدهٔ پرتورها تا ده نفر هم میرسید. کنسول دوازده نفر یساول همراه داشت و پرتور دو نفر و در وقت جنگ کنسول اقلا دو لژیون[۲۳] در تحت حکم خود داشت ولی پرتور یک لژیون بیشتر نمیتوانست زیر فرمان خویش داشته باشد. حکومت شهر روم هم با کنسول بود و غالباً کسی قبل از سن چهل باین رتبه نمیرسید.

اعلی و اشرف مناسب رومی شغل سانسور بود که سابقاً بتفصیل بیان کرده‌ایم و سانسورها دو نفر بودند و قبل از سن پنجاه هیچکس دارای این مناصب نمیشد.

صاحبان مشاغل محترمهٔ فوق را آقایان[۲۴] میگفتند و مجموع آن مناصب را دورهٔ مفاخر[۲۵] مینامیدند.

( حکومت ولایات ) ترتیب حکومتی قدیم که مذکور داشته‌ایم متعلق بشهر روم و ناحیهٔ کم‌وسعت آن بود ولی جون رومیها ولایات و ممالک دیگر نیز مسخر کردند ترتیب دیگری برای حکومت آنها اختیار نمودند.

در مملکت ایطالیا رومیها زحمت اداره و حکومت ناحیه و قومی را که تحت تسلط ایشان درمیامد بعهده نمیگرفتند و امور ایشانرا بخودشان واگذار میکردند و فقط از ایشان توقعی که داشتند این بود که لشکر بدولت روم بدهند و بعضی اوقات بپول هم او را معاونت نمایند بنابرین مادام که متصرفات روم منحصر بایطالیا بود حکام و آقایان شهر روم برای ادارهٔ تمام آن مملکت کافی بودند اما چون در خارج ایطالیا هم ممالک بتصرف رومیها درآمد برای هر ولایت[۲۶] یکنفر پرتور بجهت حکومت فرستادند و وقتیکه عده ولایات زیاد شد برای اینکه صاحبان مناصب جدیده تعیین نکنند عادت برین جاری کردید که کنسولها یا پرتورهائی را که مدت کنسولی یا پرتوری ایشان در روم منقضی شده بولایات میفرستادند و ایشان در ولایتی که مأموریت می‌یافتند همان قدرت کنسول یا پرتور را داشتند لکن در روم نمیتوانستند آن اختبارات را دارا باشند و در آنصورت ایشانرا پروکنسول[۲۷] یا پروپرتور[۲۸] مینامیدند.

حکام رومی در ولایات دارای قدرت مطلقه بودند و هر قسم میخواستند آن قدرت را بکار میبردند زیرا که هیچ نوع همکاری نداشتند و صاحب قدرت دیگری هم نبود که از اعمال و خیالات ایشان ممانمت نماید فقط یک صندوقدار همراه داشتند و او هم جوان و زیردست ایشان بود. تمام لشکریان ولایت در تحت اطاعت حاکم بودند هرجا میخواست ایشانرا میبرد و بهر جنگی که میل داشت اقدام میکرد. در بلاد گردش مینمود و محاکمه میکرد و جریمه میگرفت و حکم بحبس و قتل میداد. از سکنهٔ ولایت هرقدر لازم میدانست لشکر و آذوقه و سیورسات و حربه و چهارپا میگرفت مختصر ولایاتی که رومیان متصرف میشدند ملک و مال خود میدانستند و سکنهٔ آنرا رعیت خویش میخواندند و با آنها معامله اجنبی میکردند و در رفتار با ایشان فقط صرفهٔ خود را منظور داشتند و بهیچوجه رعایت احوال ایشانرا بخاطر نمیاوردند. از غله و عایدات و خانواده‌ها مالیات میگرفتند و حکام رومی جور و ظلم فراوان در حق سکنهٔ ولایات روا میداشتند و غالباً حکومت ولایت را وسیلهٔ تحصیل ثروت و مکنت شخصی می‌پنداشتند. خزائن و معابد را غارت میکردند از بلاد و سکنهٔ متمول بجبر و زور پول و اشیاء نفیسه و البسهٔ فاخر اخذ مینمودند و هرچه مطمح نظر ایشان میشد صاحب آن از ترس جان خود ناچار آنرا تسلیم و تقدیم میکرد.

چون مدت حکومت حاکم در ولایت بیش از یکسال نبود با عجلهٔ تمام هرچه میتوانست از آنولایت اخذ مینمود سر سال بروم برمیگشت و دیگری جای او را گرفته بهمان کار مشغول میشد و هرچند در روم قانونی برای منع تعارف گرفتن حکام وضع شده و دیوانخانه‌ای هم برای محاکمهٔ اشخاصیکه بی‌اعتدالی و ظلم میکردند تأسیس کرده بودند لکن چون اعضاء دیوانخانه از نجبا بودند حتی‌الامکان حکم بتقصیر حکام که از طبقهٔ خودشان بودند نمیدادند و اگر برحسب اتفاق حاکمی مقصر میشد منتها عقوبت او این بود که از شهر روم تبعید شود و در یکی از بلاد ایطالیا رفته به آسودگی از تمولی که حاصل کرده متمتع گردد. بنابراین مقصر شدن حاکم دردی برای مظلومین دوا نکرد بلکه متظلمین را بیشتر گرفتار کینه و عداوت حاکم جدید مینمود لهذا اهل ولایت درصدد تظلم بر نمی‌آمدند بلکه بواسطهٔ تقدیم تعارفات و تعلقات و مرعی‌داشتن احترامات و شئونات فوق‌العاده از قبیل برپا کردن مجسمه‌ها و معابد باسم حکام دفع شر ایشانرا میکردند ولی حاکم در چاپیدن و اخذ مال از رعایا تنها نبود و همه وقت جماعتی از دوستان و خدام و صاحبمنصبان همراه او بودند و در اخذ و جور با او شراکت داشتند. علاوه بر این پوبلیکنها[۲۹] نیز بودند و آنها چنانکه سابق ذکر شده مردمان متمولی بودند که حق استخراج معدن نقره و اخذ حقوق گمرکی و راهداری و مالیات را در ولایت از دولت روم اجاره کرده و امتیاز گرفته و تشکیل کمپانیها داده بولایات مباشرین و محاسبین و تحویلداران و اجزاء چند میفرستادند و این اشخاص البته قدرت خود را برای جبر و تعدی بکار میبردند و سکنهٔ ولایت را بمتزلهٔ رعیت خویش میدانستند و هرقدر میخواستند از ایشان اخذ میکردند و از هر قسم بدرفتاری با آنها مضایقه نداشتند و حتی بعضی اوقات آن بدبختان را مثل بندگان میفروختند و نظر بمطالب مسطوره در عهد استیلای رومیان لفظ حاکم با جابر و کلمهٔ پوبلیکن با سارق مرادف شده بود.


  1. Société aristocratique
  2. Nobles
  3. Toga
  4. Image
  5. Chevaliers l'ordre équestre
  6. Publicains
  7. plèbe
  8. Client
  9. Patron
  10. Cens
  11. Censeurs
  12. Sénateurs
  13. Lustration
  14. Forum
  15. Senatus-Consulte
  16. Tribune
  17. Honneur
  18. Questeur
  19. Edile
  20. Tribun de la plèbe
  21. veto
  22. Préteur
  23. Lègion
  24. Magistrats
  25. Carrière des honneurs
  26. Province
  27. Proconsul
  28. Propréteur
  29. Publicains