تاریخ مختصر دولت قدیم روم/فصل بیست و سوم

از ویکی‌نبشته

--( فصل بیست و سیم )--

ابنیه و ادبیات و تمتعات رومیان

ابنیهٔ رومیان - در مأئه اول و دویم میلادی شهر روم وسعت یافت و بسیار مزین شد و امپراطورها عدهٔ کثیری ابنیه و عمارات در آنجا بنا نمودند و خرابهٔ بعضی از آن عمارات هم اکنون موجود است.

از جمله ابنیهٔ روم دو فقره بود که وسپازین امپراطور بنا نموده یکی طاق نصرتی بیادگار غلبهٔ پسرش تیتوس بر یهود و تسخیر اورشلیم دیگری عمارت کلیزه[۱] که محلی بود بجهت اجتماع تماشائیان برای تماشای اسب‌دوانی و سایر اقسام بازیها و این عمارت بزرگترین عماراتی بود که بجهت این مقصود بنا شده و چنان بزرگ و محکم ساخته شده که هنوز خرابهٔ آن برپاست. صد و هشتاد و هشت متر طول و صد و پنجاه و شش متر عرض و پنجاه متر ارتفاع دارد. محل تماشائیان درجات و طبقات داشته و طبقهٔ سفلی متعلق بامپراطور و اعیان بوده و تقریباً صدهزار نفر تماشاچی درین عمارت جا میگرفته است. یکی از ابنیهٔ معتبر روم فورم طراژان بوده باین معنی که یک فورم یعنی میدان عمومی که از قدیم‌الایام بود و یکی هم قیصر ساخته و ثالثی هم اگوست بنا نموده بود. لکن میدانی که طراژان ترتیب داد از حیث وسعت و عظمت و حسن ابنیه و تزیینات نسبت بسایرین مزیت کلی داشت و از آثار عجیبهٔ عالم محسوب می‌شد. دارای یک طاق نصرت بود و یک مجسمهٔ سوارهٔ طراژان و یک کتابخانه و یک دیوانخانه و یک معبد و ستون بزرگ معروف بستون طراژان که شامل نقوش برجستهٔ بسیار بود.

ابنیهٔ دیگر نیز از قبیل رواقهای مزین بستونها و مجسمه‌ها و نقاشیها و همچنین مقبره‌ها و بقعه‌ها و قنوات و مجاری آب و حمامها و غیرها در روم بسیار بوده و امپراطورها در ولایات خارج از شهر روم چه در ایطالیا جه در اسپانیا و فرانسه و سوریه و افریقیه نیز ابنیهٔ بسیار نمود که اکثر بکلی منهدم شده و بعضی هم هنوز اثری از آنها باقی است. خانه‌های اغنیای رومی در زمان امپراطوری هم بکلی با وضع خانه‌های قدیم تفاوت پیدا کرده و بسبک یونانیها نزدیک شده و دارای زواید و فروع و تجملات بسیار گردیده بود.

تمتعات رومیان - در روم از قدیم‌الایام رسم بود که بجهت تجلیل خداوندان جشنها بگیرند و بازی‌ها بکنند و بعضی از جشنها چندین روز طول میکشد و بازیها و تماشاهای مختلف داشت و عدهٔ این بازیها لاینقطع زیاد میشد چنانکه در زمان اگوست سالیانه هفت جشن داشتند که من حیث‌المجموع شصت و شش روز طول میکشید و در آخر دولت امپراطوری مدت ایام بازیها صد و هفتاد و پنج روز بود و هر بازی از صبح تا شام دایر و افراد ملت رومی مجاناً در آن محافل حق حضور داشتند.

از جمله بازیهای رومیان یکی تیاتر بود لکن درین بازی مثل یونانیان بظرافت و لطافت کار نمیکردند بلکه البسهٔ مضحک مقلدی می‌پوشیدند و حرکات عنیفه میکردند و در مواردی که تقلید نسوان می‌نمودند برخلاف رسوم قدیمه زنها را در بازی داخل می‌کردند و از بازیهائیکه خیلی طالب بودند پانتومیم[۲] بود یعنی تقلید ساکت که مقلد فقط بایما و اشاره مطلب می‌فهمانید. گاهی از اوقات هم مثل یونانیها آوازه و سرودخوانی میکردند. زن امپراطور شخصاً بعنوان آوازه‌خوانی بمعرض تماشا می‌آمد و یکی دیگر از امپراطورها یعنی دمیسین که برای جشنها ترتیبات داده یک تئاتر مخصوص برای آوازه‌خوانی و مسابقه درین فن بنا نموده که ادئون[۳] نامیده میشده است.

دیگر از اقسام بازی مسابقه در راندن عراده بود که در محلی موسوم به سیرک[۴] مجری میداشتند و آن میدانی بود که در اطراف پله‌ها و نشیمنها برای تماشائیان داشت و از این قسم میدان در روم متعدد بود و معتبرتر از همه سیرک بزرگ بود در پای کوه پالاتن که گنجایش دویست و پنجاه هزار نفر تماشاچی داشت و در طرفین میدان دو حد از مفرغ مطلا نصب کرده بودند که عرادها میبایست در اطراف آنها بچرخند. سائق عراده بالای آن ایستاده شلاقی بدست میگرفت و مهار اسبها را بکمر می‌بست و اسبها را میراند و هرکس که پیش می‌افتاد جایزه دریافت می‌نمود و در حین حرکت عراده‌ها تماشائیان هریک طرفدار یکی می‌شدند و نذر می‌بستند و قیل و قال می‌کردند و هیجانی داشتند و دستمالهای خود را حرکت می‌دادند و بعضی اوقات کار بزد و خورد هم می‌رسید و هرگاه امپراطور درین امر دخالت میکرد مسئله دولتی میشد.

دیگر از تمتعات رومیان تماشای جنگ غلامان بود که در محوطهٔ مدور موسوم به آمفیتاتر[۵] واقع میشد و آن این بود که اسرای جنگ و غلامان و اشخاصی را که محکوم بقتل بودند مسلح می‌نمودند و با یکدیکر بجنگ می‌انداختند و این اشخاص را گلادیاتور[۶] یعنی خنجرزن می‌نامیدند. گلادیاتورها را در مکان‌های مخصوص بجهت این جنگ‌ها مشق می‌دادند و در تحت نظام و سیاست شدید نگاه می‌داشتند و در موقع جشن بمیدان آورده بجنگ تن‌به‌تن یا دسته بدسته وادار میکردند. آنها که مغلوب میشدند و یا از پا درمی‌آمدند تماشائیان حکم میکردند که باید زنده بمانند یا که کشته شوند. اجسادی که در میدان میافتاد با طناب کشیده بمحلی مخصوص می‌بردند و آهن گرم ببدن آنها قرار میدادند که ببینند مرده‌اند یا زنده. اگر کسی سخت مجروح بود با یک ضرب دیوس او را هلاک میساختند و باقی را معالجه میکردند. یک نوبت کلد امپراطور جمیع اشخاصی را که در تمام ممالک روم محکوم به قتل بودند جمع کرد قریب بیست هزار نفر شدند. آنگاه آن جماعت را واداشت با یکدیگر جنگ کردند و خود امپراطورها درین قتالی حضور پیدا میکردند و مارکورل که از این تماشا مشمئز بود و خود را بخواندن کتاب و صحبت مشغول و از آن منظر منصرف می نمود در نزد رومیان بی‌اعتبار شده بود.

در آمفیتاتر شکار هم میکردند باین معنی که سباع را از قبیل شیر و پلنگ و خرس و گراز و فیل و گاومیش و گوزن و شترمرغ در میدان رها مینمودند و شکارچیان با کمان و تیر و نیزه و زوبین بقتل آنها مشغول می‌شدند و در بعضی جشنها متجاوز از ده هزار حیوان بقتل رسانیده‌اند. گاهی از اوقات هم دو حیوان را با هم یا یک حیوان را با یک انسان بجنگ میانداختند. در اواخر هوس رومیها چنین اقتضا کرد که آنها را برهنه کرده بچوب ببندند و سباع را بطرف ایشان رها کنند و از دریدن آنها تفریح نمایند.

بازیهای مذکور منحصر بشهر روم نبود و در تمام بلاد مهمهٔ دولت روم واقع میشد.

ادبیات و حکمت رومیان - هرچند در ممالک دولت روم السنهٔ قدیمی هر قوم همواره معمول بود و تکلم می‌شد لکن تحریر و تالیف جز بدو زبان نمی‌کردند یعنی در ممالک غربی زبان لاتن معمول بود و در ولایات شرقی زبان یونانی و فبایلی که در تحت فرمان رومیان درآمدند از خود ادبیاتی نگذاشته و ادبیات یکی از دو قوم معتبر قدیم را که یونان و روم باشد قبول کرده بودند.

در مائهٔ اول میلادی زبان لاتن در ولایات غربی روم چنان شایع شده بود که نویسندگان معتبر لاتن بیشتر از اهل گل و اسپانیا بودند چنانکه سنک[۷] حکیم و سنک[۸] ادیب و لوکن[۹] شاعر و مارسیال[۱۰] عالم جغرافیائی و بسیاری دیگر از فضلای آن زمان همه رومیان اسپانیائی بوده‌اند.

از جمله آداب آنزمان قرائتهای عمومی بود باین معنی که چون انجمنهای ملی که در فوروم تشکیل می‌یافت و مباحثات دولتی بزرگ متروک شده بود خطبا و متکلمین وسیلهٔ خودنمائی نداشتند لهذا کم‌کم مرسوم شد که ادبا و فضلای روم مردم علی‌الخصوص دوستان خود را دعوت کرده نوشتجات و اشعار و رسائل و کتب خود را برای ایشان قرائت میکردند و موعودین اگر از روی ملاحظه و ادب هم بود تحسین و تصدیق مینمودند.

نیز از امور جاریه این بود که جوانها نزد ادبا رفته فن بلاغت و خطابه میاموختند و معلمین این فن قواعد و رموزی را که فضلای یونان در عرض چندین سال درک و جمع کرده بودند تعلیم می‌نمودند و جوانان را بانشاء و انشاد خطبه‌ها تمرین می‌کردند. مأئه دویم میلادی بهترین اوقات ادبیات دولت امپراطوری روم بوده و در آن عهد هم نویسندگان رومی و هم نویسندگان یونانی ظهور نموده از جمله نویسندگان رومی یکی پلین[۱۱] ثانی (بلیناس) میباشد که مراسلات او معروف است. دیگر ژوونال[۱۲] شاعر که اشعارش متضمن نقادی و عیب‌جوئی از آداب و عادات زمان می‌باشد. دیگر سوئتون[۱۳] که تاریخ دوازده نفر قیاصرهٔ اول را نوشته دیگر تاسیت[۱۴] که از همه معتبرتر و از مورخین مشهور است اما نویسندگان یونانی از همه معروف‌تر پلوتارک[۱۵] می‌باشد که ترجمهٔ احوال مشاهیر عالم را نوشته. دیگر لوسین[۱۶] که حکیم و نقاد بوده. دیگر بطلمیوس[۱۷] عالم جغرافیائی مشهور و جالینوس[۱۸] طبیب معروف.

مارکورل امپراطور روم هم افکار خود را بزبان یونانی نوشته است.

حکمت نظری را رومیان چندان طرف توجه قرار نمیدادند ولی بجهت اینکه در رفتار و کردار خود دستورالعملی داشته باشند حکمت اخلاقی را از یونانیها اخذ کرده بودند و بدواً حکمای رومی بدو طائفه منقسم شده بعضی پیرو ذوالنون[۱۹] گردیدند و جماعتی بجانب اپیقور[۲۰] گرائیدند. پیروان اپیقور که از جمله ایشان هراس شاعر معروف سابق‌الذکر است صلاح را در تمتع و تنعم می‌دانستند و میگفتند عقل و حکمت عبارتست از اینکه شخص بآسودگی و فراغت زیسته در بند آینده نباشد و اندیشهٔ خیر و شر ننماید.

پیروان ذوالنون که رواقیون[۲۱] خوانده میشوند از مأئه اول میلادی غلبه داشتند و میگفتند اصل صلاح در تقوی و هفت است و باید بر وفق قوانین الهی رفتار نمود و شخص حکیم بهیچوجه نباید نظر بمال دنیا و ثروت و اعتبار و جمال و سلامت داشته باشند. مقید به تقوی باید باشند و بس.

معروفترین حکمای رواقیون در مأئه اول یکنفر یونانی بوده که اپیکتت[۲۲] نام داشته و او ابتداء غلام یکی از مقربین نرن بوده. یک روز آقایش او را میزد اپیکتت گفت این قسم که تو مرا میزنی پایم را می‌شکنی، آقا اعتنا نکرده همچنان بزدن مشغول بود تا پای غلام شکست. در این حال فقط کاری که اپیکتت کرد این بود که در کمال آرامی و طمانینه گفت نگفتم پای مرا میشکنی؟ خلاصه پس از آنکه آزاد شد بنای موعظه را گذاشت و مرید بسیار پیدا کرد و یکی از مریدان تعلیمات او را جمع کرده بصورت کتابی درآورد.

توصیهٔ اپیکتت باتباع خود مقدم بر هر چیز کشتن نفس و اطاعت اوامر الهی بود و میگفت باید نفس خود را همان طور تهذیب کنی که نجار چوب را میتراشد. خداوند وقتیکه ترا بدنیا فرستاد احکام خویش را هم بتو داد و آن اینست که بمال مردم طمع نورزی و مردم را دوست بداری و عادل و وفادار باشی. مرد عادل باید این احکام را نصب‌العین خود سازد و خشم و خودخواهی را دور کند و تحمل رنج و تعب را با تسلیم و رضا بنماید و بهمین وسیله ارباب رنج و مشقت را قوت قلب دهد. غرض از حکمت اینست که حقیر شمردن حیات دنیوی را بما بیاموزد و ما را دارای فراغت و اطمینان کامل که بهیچ‌چیز مشوش نشود نماید و خلاصه حکمت در این دو کلمه است بردباری و پرهیز.

در مأئه اول میلادی در میان اعیان روم حکمت رواقیون مرغوب بوده و غالباً بزرگان هر کدام فیلسوفی نزد خود نگاه میداشتند که در اوقات لازمه ایشانرا موعظه و نصیحت کند و هر وقت محکوم بقتل میشدند آبرو و شرف خود را درین میدانستند که با جلالت و قوت قلب خود را بهلاکت رسانند چنانکه سنک حکیم سابق‌الذکر وقتی از جانب نرن امپراطور محکوم بقتل شد با کمال متانت رگ خویش را باز کرد و در حینی که خونش جاری بود خطابهٔ مفصلی بمنشیان خود املا نمود.

بعضی از امپراطورها هم فیلسوف داشتند و فیلسوفها گاهی بسرکشی محبوسین و عیادت مرضی و محکومین بقتل میرفتند تا نور حقیقت را بایشان بنمایند. غالباً حکما خیلی بسختی میگذراندند و ریاضت میکشیدند. در اکل و شرب امساک و قناعت میکردند. روی زمین مبخوابیدند. در لباس تقلیل می‌نمودند. زلف و ریش را دراز میکردند و بعضی از ایشان خانه بدوش بودند. فقط جامه‌ای داشتند و انبانی و عصائی و دیار بدیار گردش کرده بگدائی امر میگذراندند. مریدهای خود را بریاضت وا میداشتند و دستورالعمل میدادند که دعا و ذکر بخوانند و تفکر و مراقبت نمایند و هر شب اعمال خود را را تفتیش و وجدان خویش را بمعرض امتحان درآورند واحوالات یکی از فلاسفه بزرگ را بخوانند. حکمای مزبور خود را ابناء جهان میخواندند نه فرزند یک شهر و دیار و تمام نوع بشر را برادران خود میدانستند حتی اقوام وحشی و بدوی و غلامان و بندگان را چنانکه سنک سفارش میکرد که با غلامان بمهربانی رفتار کنید و جنگهای غلامان را تقبیح مینمود.

یکی از فلاسفه رواقیون مارکورل امپراطور بوده که در عین سلطنت درویش بود و در اوقات جنگ هم هر شب وجدان خود را امتحان می‌کرد و برای خود نصایح و حکم می‌نوشت و از کلمات اوست که میگوید بخاطر داشته باش که مردم با تو برادرند آنوقت ایشان را دوست خواهی داشت. تکلیف انسان چیست؟ خداوندان را محترم داشتن و بمردم خیر رسانیدن.


  1. Colisée
  2. Pantomime
  3. Odéon
  4. Cirque
  5. Amphithéâtre
  6. Gladiateur
  7. Sénèque
  8. Sénèque
  9. Lucain
  10. Martial
  11. Pline le jeune
  12. Juvénal
  13. Suétone
  14. Tacite
  15. Plutarque
  16. Lucien
  17. Ptolémée
  18. Galen
  19. Zénon
  20. Epicure
  21. Stoïcien
  22. Épictète