پرش به محتوا

تاریخ مختصر دولت قدیم روم/فصل بیست و چهارم

از ویکی‌نبشته

--( فصل بیست و چهارم )--

قوانین رومی

در اوایل امر رومیها هم مثل اکثر ملل قدیمه قوانین مکتوب مدون نداشتند و مردم هر دوره آداب و رسوم و عادات اسلاف خویش را معمول میداشتند. رؤسا و حکام نیز بر وفق همان عادات حکم میکردند. در اواسط مأئه پنجم از قراری که روایت شده و ما هم سابقاً نقل کرده‌ایم رعایای رومی مجلس سنا را مجبور کردند قوانین را بقید کتابت درآورد تا همه‌کس بتواند از آن باخبر باشد. رجال عشره مامور باینکار شدند و قوانین بلاد یونانی را تفتیش کردند و قوانین تازه برای رومیها ترتیب داده در صفایح چوبی یا فلزی نقش کردند و آنها باسم قوانین الواح اثناعشر معروف شد و سرمنشأ کلیهٔ قوانین رومی گردید و مدتها مجری بود و حتی در مکاتب اطفال را وامیداشتند که آن قوانین را حفظ کنند.

قوانین مزبور بعبارات موجز خشن نوشته شده بود مثلا دربارهٔ شخص مقروض که ادای دین نمیتواند بکند میگوید ( هرگاه قرض خود را ادا نمیکند او را بمحکمه جلب نمایند اگر ناخوش یا پیر باشد باسبی سوارش کنند اما تخت روان باو ندهند سی روز هم مهلت داشته باشد اگر ادای دین نکرد طلبکار او را با تسمه یا زنجیری که دو من وزن داشته و بیشتر نباشد ببندد و بعد از شصت روز او را بفروشند اگر طلبکاران متعدد باشند مدیون را قطعه قطعه کنند و اگر عده قطعات زیادتر شد بر ایشان حرجی نیست ).

قوانین الواح اثناعشر راجع باموال و هیئت خانواده و میراث و مجازات جنایات بوده مثلا یکی از آنها حکم قتل است دربارهٔ جادوگری که بواسطهٔ کلمات سحری خرمن همسایه را بمزرعهٔ خود ببرد و قانون دیگر راجع است بتفتیش که در خانهٔ شخصی که مظنون بسرقت است باید بعمل آورد و آن از این قرار است که مدعی باید برهنه شده فقط با یک زیرجامه در حالتیکه طبقی در هر دو دست دارد وارد خانه شود تا اینکه احتمال نرود که مال مسروق را خود مدعی به آن خانه وارد کرده است.

بعداز قوانین الواح اثناعشر انجمن‌های ملی رومی هم قوانین بسبار وضع نموده لکن آنها بیشتر راجع بدولت است نه امور معاشیهٔ مردم و اما قوانین مزبور جامع تمام امور نمی‌شد و غالباً مجمل و مبهم بود لهذا کسانیکه مرافعه داشتند نزد اشخاصیکه معروف بقانون‌دانی بودند رفته از ایشان استشاره می‌نمودند. این اشخاص غالباً از رجال و اعیان بودند مثل کاتن معروف و فتاوای خود را مجاناً میدادند و آن فتاوی را برای حکام و قضات نقل میکردند و ایشان اکثر اوقات متابعت آن فتاوی را لازم میدانستند و کم‌کم فتاوی بمنزله قانون میشد و در موردی که قانون مجمل بود فتاوی برای قانون توضیح و تفسیر بود و هرگاه قانون نقص داشت فتاوی آنرا تکمیل مینمود و از این قرار فتاوی[۱] نیز یکی از مآخذ قوانین گردید.

بعد از آنکه دولت رومی امپراطوری شد ملت روم دیگر قانون وضع ننمود اما امپراطورها احکامی صادر میکردند که بمنزلهٔ قانون بود پس احکام امپراطورها هم یکی از مآخذ قوانین رومی محسوب میشود. قضات رومی بعضی بمرافعات بین افراد ملت روم رسیدگی کرده بر وفق قوانین رومی حکم میدادند و برخی بمرافعات بین رومیان و خارجیان یعنی آنها که از افراد ملت روم نبودند میپرداختند. و بنابراین دو قسم قانون برقرار شد یکی قانون مدنی[۲] و دیگری قانون ملل[۳].

هیئت خانواده - در قانون قدیم رومی خانواده بمنزلهٔ سلطنت و دولت کوچکی بود یعنی رئیس خانواده صاحب‌اختیار مطلق و پدر خانواده خوانده میاد و خانوادهٔ او عبارت بود از زن و فرزندان و خدام و اختیار پدر نسبت باین جمله غیرمحدود بود. زن را میتوانست طلاق دهد واخراج کند، فرزندان را میتوانست از فرزندی خود خارج نماید و بلکه آنها را بفروشد، هرچه را که زن و اولادش دارا بودند حق داشت تملک نماید زیرا که او مالک حقیقی بود. حکم قتل هم دربارهٔ اعضاء خانوادهٔ خود میتوانست بدهد چنانکه وقتی جماعتی از مردم مرتکب خطائی شده بودند مجلس سنا حکم بقتل مردها داد و محاکمه و مجازات زنها را هم بپدرهای خانواده‌ها محول نمود. در موقع فتنه کاتیلینا که سابقاً شرح داده‌ایم پدری مطلع شد که پسرش در آن فتنه شرکت داشته پسر را دستگیر و محاکمه کرده بقتل رسانید.

تشکیل هیئت خانوادهٔ رومی بواسطهٔ مزاوجت میشد و رسوم مذهبی داشت یعنی در حضور پنتیف کبیر و یکنفر فلامین و ده نفر شاهد زوجین میبایست کلمات معلومه ادا کنند و نانی به ژوپیتر هدیه دهند لکن این ترتیب خاص اعیان بوده و رعایا مراسم مخصوص داشتند که مربوط بآداب دینی نبود و طریق متعارف ازدواج همان گردید باین ترتیب که یکی از خویشان زن او را بعنوان فروش بشوهر میداد ولی شوهر میگفت من این زن را مبخرم تا زوجهٔ من باشد پس ار آن زن با شوهر هم‌رتبه و مادر خانواده خوانده میشد و نسبت بغلامان و کنیزان صاحب‌اختیار بود اما نسبت بشوهر تبعیت داشت و نمیتوانست مالک چیزی باشد یا مالی را بوصیت بدیگری منتقل کند یا در محکمه حاضر شود و تمام حقوق او بتوسط شوهرش استیفا میگردید.

فرزندان را پدر مجبور نبود نگاه بدارد و بپروراند و حق داشت آنها را سر راه بگذارد و هرگاه فرزندان را نگاه میداشت می‌توانست بفروشد. دختر را بدون رضای او شوهر و پسر را زن میداد. در حیات پدر اولاد حق مالکیت چیزی را نداشتند اگرچه خودشان آنچیز را تحصیل کرده باشند. دختر در تحت اختیار پدر بود تا وقتیکه بشوهر رود و پسر تا وقتیکه پدر بمیرد چنانکه پسر اگر بمقام کنسولی هم میرسید از اختیار پدر خارج نمیشد و چون پدر میمرد پسرها هرکدام رئیس خانواده میشدند اما زنش آزاد نمیشد و باختیار وارث شوهر درمیامد یعنی مادر مطیع پسر خود میگردید.

مزاوجت در نزد رومیها از تکالیف دینی بود یعنی بسیار مقید بودند باینکه کسی را داشته باشند که بر سر قبر ایشان آمده آداب عزا بعمل آورد و این آداب را هم جز پسر یا نوادهٔ میت کسی حق نداشت بجا آورد لهذا هرگاه مردی پسر نداشت پسر دیگری را بفرزندی قبول میکرد و پسرخوانده هم همان حقوق و وظایف پسر حقیقی را داشت و چون هریک از افراد رومیان علاوه بر اسم شخصی اسم خانواده‌ای هم داشتند پسرخوانده اسم پدرخوانده را بر اسم پدر حقیقی خویش اضافه میکرد مثلا سیپیون سردار جنگ سیم کارتاژ که آن شهر را خراب کرد پسر پل امیل بود که با پرسه پادشاه مقدونی جنگ کرده و او را شکست داده ولی پسرخواندهٔ پسر سیپیون افربقائی بود و باین مناسبت سیپیون املین خوانده می‌شد.

ترتیب مالکیت و توارث - رومیها مالکیت و مملوکیت را دربارهٔ همه‌کس و همه‌چیز قائل بودند. بر وفق قانون رومی هرکس از افراد ملت روم نبود مالک چیزی محسوب نمیشد. مملوک هم منحصر بود باراضی واقعه در خاک ایطالیا و غلامان و جوانانی که شخص پشت یا گردن آنها را زیر بار میاورد از قبیل قاطر و خر و گاو اما سایر چیزها و حیوانات دیگر از قبیل گوسفند و بز و خوک کاملا در تحت عنوان ملکیت درنمیامد. اراضی واقعه در خارج ایطالیا را هم که رومیها تسخیر میکردند کسی مالک آن نمیشد یعنی مالک آنها دولت روم بود اما اشیاء مذکور که در تحت مالکیت درنمیامد در تحت عنوان تصرف درمیامد و متصرف هم دارای همان حقوق مالک بود یعنی متصرف میتوانست چیزی را که در تصرف خود دارد از آن متمتع شود یا آن را تلف نماید.

مالک شدن جبری به سه طریق ممکن بود یکی آنکه قاضی حکم ملکیت آنرا بدهد دویم آنکه شخص مدت یک سال آن چیز را متصرف باشد سیم بطریق بیع و شرا.

برای صحت بیع و شرا علاوه بر تراضی طرفین میبایست بنج نفر شاهد با یکنفر ترازودار حضور داشته باشند آنگاه مشتری دست خود را روی شیئی گذاشته بگوید من ادعا می‌کنم که بنا بر حقوق رومیت این از من است و بواسطهٔ این مس و ترازو آن را میخرم. در این حال شمشی از مس برداشته به ترازوئی که در دست ترازودار بود میزد و به بایع میداد و این رسم یادگار زمانی بوده که رومیان هنوز مسکوکات نداشته و با شمش فلز معامله مینموده‌اند.

بیع و شرا را بطریق دیگر نیز از روی تصنع انجام میدادند و آن این بود که مشتری و بایع نزد قاضی بمرافعه حاضر میشدند. مشتری موضوع معامله را بدست گرفته ادعا میکرد که از من است بایع جواب نمیداد و چنین وانمود میکرد که مدعی حق دارد. آنگاه قاضی حکم ملکیت ان شیء را دربارهٔ بایع میداد.

کم‌کم طریق خرید و فروش را سهل‌تر کردند باین قسم که بایع شیء را تسلیم مشتری میکرد و مشتری متصرف آن شیء میشد و بعد تصرف مبدل بتملک میگردید.

کسیکه وفات مبکرد اموال او مابین پسرانش منقسم میگردید و دختران سهمی از میراث نمیبردند اما هرکس حق داشت ترتیب میراث خود را تغییر داده بموجب وصیت پسر خود را از میراث محروم کرده بهرکس میل دارد اموال خود را منتقل نماید و در اوایل امر این کار بموجب قانون یعنی در انجمن ملی میبایست صورت بگیرد اما بعد از ترتیب قانون الواح اتناعشر طریق سهل اختیار کردند باین معنی که در حضور پنج نفر شاهد و یک ترازودار شخص میراث خود را بیکنفر میفروخت و مشتری متعهد میشد که بعد از مرگ آن شخص میراث را بوارثی که تعیین میشود منتقل نماید.

طریق محاکمات - در قانون قدیم رومی بجهت رجوع بمحکمه و استیفای حق خود شخص میبایست کلمات و حرکاتیکه برحسب عادت معمول شده ادا کند و بنماید مثلا هرگاه کسی از دیگری طلبکار بود و طلب خود را نمیتوانست وصول کند نزد او رفته او را توقیف میکرد و بخانهٔ خود برده محبوس مینمود. آنگاه او را نزد قاضی برده دست خود را روی او گذاشته کلماتی ادا میکرد مشعر بر طلبکاری و مبلغ طلب و اینکه طلب خود را نتوانسته است وصول کند شخص طرف مقابل حق نداشت جواب بدهد و بگوید من مدیون نیستم بلکه ثالثی میبایست بمیان بیاید و مدعی شود و با طلبکار مرافعه نماید.

هرگاه شخص مدعی مالکیت چیزی میشد میبایست بدواً مبلغی بتناسب قیمت آن چیز بطور ضمانت بدهد و اگر در مرافعه ذیحق نمیشد آن مبلغ را ضبط میکردند. مرافعه در حضور قاضی شکل محاربه پیدا میکرد مثلا هرگاه کسی مدعی مالکیت غلامی بود چوبی بدست گرفته به غلام میزد و میگفت من بموجب حق رومیت این مرد را از خود ادعا میکنم و چنانکه اظهار کردم چوب روی او گذاشتم. طرف مقابل هم با چوب خود همینکار را میکرد و همین حرف را می‌زد. قاضی بایشان میگفت شما هردو این مرد را لمس کنید. پس ازان اولی میگفت من از مدعی میپرسم به چه سبب این ادعا را کرده است. دویمی میگفت من حق خود را مجری داشته‌ام که چوب روی او گذاشته‌ام. اولی میگفت چون تو بغلط مدعی شده‌ای من تو را بقسم دعوت میکنم. دیگری میگفت من هم کذلک.

هرگاه مابع‌النزاع زمینی بود حاضرکردن آن ممکن نمیشد. متداعیان دست یکدیگر را میگرفتند مثل اینکه بخواهند محاربه کنند و هرکدام میگفتند من بموجب حق رومیت این زمین را ملک خود میخوانم. قاضی بایشان میگفت در جلو شاهدهائیکه اینجا حاضرند این راه را بگیرید و بروید. متداعیان چند قدم میرفتند مثل اینکه بآن زمین رسیدند. پس یکی از شهود بایشان می‌گفت مراجعت کنید آنگاه مراجعت می‌کردند مثل اینکه از زمین برگشته‌اند و هریک کلوخی در دست داشت که نماینده آن زمین بود آنگاه آداب سابق‌الذکر را دربارهٔ کلوخ بجا می‌آوردند و مرافعه را شروع میکردند.

در نزد رومیان قوانین را تحت‌اللفظ رعایت میکردند و بمعنی نمیپرداختند و بنابراین در هر موقع میبایست همان عباراتی که قانوناً مرسوم شده ادا نمایند و اگر کسی یک کلمه تغییر می‌داد حق او ساقط میشد مثلا یکنفر ملاک با همسایه خود مرافعه داشت که تاک مرا بریده است بنا بر عبارت قانونی می‌بایست بگوید درخت مرا بریده است چون بجای لفظ درخت کلمه تاک استعمال کرد حق را بطرف همسایه او دادند.

تغییر قوانین رومی - قوانین حقیقی رومی مبنی بر آداب و رسومی بود که از قدیم بواسطهٔ حکام درباره افراد ملت روم مجری شده بود اما در مورد محاکمهٔ خارجیان قوانین دیگر معمول میداشتند و این قوانین ملل بتدریج از روی مبانی و اصول عادلانه و بنا بر تجارب چندین قرن وضع شده و بواسطهٔ رسوم قدیمه مقید نبود و حکامی که آنها را وضع کرده بودند آزادانه فقط نظر بعدل و انصاف کرده آن احکام را داده بود کم کم رومیان دیدند قوانین معمولهٔ خودشان که مبنی بر عقاید و آداب ناهموار اسلاف و اجدادشان است ظالمانه و غالباً مخالف عقل و اسباب زحمت میباشد و قوانینی که دربارهٔ خارجیان مرعی میشود بیشتر با عقل و عدالت و انسانیت موافقت دارد لهذا مخصوصاً از زمان امپراطورها بنا گذاشتند که دربارهٔ رومیان نیز بجای قوانین قدیمهٔ ملی قوانین ملل را مدار محاکمات قرار دهند و باینواسطه کم‌کم قوانین رومی بکلی تغییر کرد مثلا قانون قدیم پدر را صاحب اختیار مطلق اعضاء خانواده نموده بود قوانین جدیده فرزند و زوجه را در مقابل پدر و شوهر محافظت مینمود و حتی آقا را از کشتن غلام خود ممنوع میکرد. سابقا پدر حق داشت پسر را از مبرات خود بکلی محروم کند قانون جدید برای پسر حقی در میراث ثابت نمود و دخترها و منسوبین سببی را هم در میراث سهیم ساخت. ازدواج را هم بشکل تازه درآوردند که زن در وجود شوهر مستهلک نباشد و مالی که بخانهٔ شوهر میاورد از تملک او خارج نشود بعبارة اخری جهیز زن متعلق بخود او باشد. در قانون قدیم فقط شوهر حق داشت زن خود را جواب بگوید بعدها زن را هم حق دادند که از شوهر جدا شود و رسم طلاق از جانبین معمول گردید.

قوانین جدیده در دورهٔ امپراطوری صورت گرفت و عبارت بود از احکام امپراطورها و فتاوای مفتی‌ها و بسیاری از این مفتی‌ها مشرق زمینی بودند لکن بزبان لاتن چیز مینوشتند و قسمت عمدهٔ قوانین رومی نتیجهٔ قلم ایشان است و چون بخیالات و عقاید حکمای یونان پرورده شده بودند خشونت قوانین قدیمه را خیلی کم کردند و اصول عقاید رواقیون را در آنها داخل نمودند چنانکه یکی از آن اصول این بود که بالطبیعة تمام افراد ناس آزاد بدنیا میایند. خلاصه قوانین مذکور را بعدها فرنگیها در تحت ملاحظه درآورده پسندیدند و معمول داشتند و هنوز بسیاری از اصول آن در قوانین ممالک فرنگستان دیده میشود و اگر حقیقت مطلب را بخواهیم قوانین رومی که مبنی و مأخذ قوانین فرنگی بوده مخلوطی است از آداب و رسوم تمام ملل قدیمه با خیالات حکمای یونان که این جمله را قضات و مفتی‌های رومی مخلوط کرده بترتیب خاص مدون نمودند.


  1. Jurisprudence
  2. Driot civil
  3. Droit des gens