تاریخ مختصر دولت قدیم روم/فصل بیست و دوم

از ویکی‌نبشته

--( فصل بیست و دویم )--

-( امپراطورهای آنطونن )-

نروا - قاتلین دمیسین یکی از اعضای سنا را که پیرمردی بود ضعیف و علیل موسوم به نروا[۱] بامپراطوری انتخاب کردند و مجلس سنا این انتخاب را تصدیق کرد و اعمال دمیسین را تقبیح نمود و اسم او را از کتیبه‌ها محو کرد و اجازه نداد که برای آن امپراطور مقام الوهیت قائل شوند. اما نروا چون از عهدهٔ کارها برنمیامد و لشکریان پرتورین هم عصیان و مخالفت میورزیدند یکی از سرداران را که طراژان[۲] نام داشت با خود شریک ساخت و جانشین خویش قرار داد و بزودی درگذشت (۹۸).

طراژان - طراژان چون بامپراطوری رسید با سنا از روی احترام رفتار کرد و در امور آن مجلس را طرف مشاوره قرار میداد. بطور صاحب‌اختیاری و خداوندگاری رفتار نمیکرد. با سایر سناتورها در مجلس جلوس مینمود. هرگاه از امپراطورهای ظالم بد میگفتند یا از رومیهائیکه مردود امپراطورهای سابق شده تمجید میکردند متعرض نمیشد. مجسمهٔ بروتوس و کاسیوس را ظاهر ساختند و از جمهوری‌طلبان قدیم مدح کردند ممانعت ننمود. باری طرژان یکی از امپراطورهای خوب روم محسوب میشود ولی بیشتر اعتبار او بواسطهٔ محاربات و فتوحاتی است که انجام داده است.

در ساحل یسار رود دانوب بین رود مزبور و جبال کارپات[۳] سلطنتی جدید از قوم داس تشکیل یافته پادشاه آن قوم لشکری بطریق نظام رومی ترتیب داده و مهندس و سربازان رومی اجیر کرده و بایالت رومی مزی[۴] دست‌اندازی نموده بود. طراژان خواست این همسایهٔ خطرناک را از میان بردارد بآنجانب لشکر کشید و از رود دانوب عبور کرده قلاع قوم داس را یک‌یک مسخر کرد و رومیها و بیرقهای رومی را که به دست ایشان افتاده بودند مسترد نمود و چون پادشاه داس سر تسلیم پیش آورد یکدسته لشکر رومی در پایتخت او بطور ساخلوی گذاشت و زیاده برین متعرض او نشد و پلی از سنگ بر رود دانوب بست و مراجعت کرد. لکن پادشاه مزبور بشرایطی که تعهد کرده بود عمل ننمود لهذا طراژان برگشت و باو جنگ کرد و دیگر از در مصالحه درنیامد. پادشاه آن ناحیه خود را بقتل رسانید و ولایتش را طراژان تملک نمود و ایالت جدید داسی[۵] را تشکیل داد و برای حفظ آن قلعه‌ها بنا نمود و مهاجرین رومی بآنجا فرستاد تا آنرا آباد کردند. کم‌کم ولایت داسی بکلی رومی شد و سکنهٔ آن بزبان لاتین تکلم نمودند و طائفه رومانی که اکنون موجودند و زبانی حرف میزنند که مشنق از زبان لاتین می‌باشد بقایای همان قوم هستند.

قبل از طراژان رومیها معتبرترین قشون خود را در سرحد رن نگاه می‌داشتند. از زمان این امپرااطور قشون سرحد دانوب را اعتبار کلی دادند و ممالک جنوب آن رودخانه چون از تاخت و تاز وحشیانه محفوظ ماند آباد و پرجمعیت و معمور شد و امپراطور بیادگار این فتح معتبر ستونی در روم برپا کرد و نقوشی روی آن رسم نمود که وقایع جنگ را ظاهر می‌ساخت و آن باسم ستون طراژان معروف می‌باشد.

بعد از انجام این امور حریف و رقیبی که برای دولت روم باقی می‌ماند دولت اشکانی ایران بود. در عرض صد سال اخیر دولتین اشکانی و روم مکرر با یکدیگر نزاع پیدا کرده و غالباً کشمکش بر سر ارمنستان داشته و هریک از دولتین مدعی بودند که مملکت مزبور باید در تبعیت ما باشد و تعیین سلطان آن بتصویب و تصدیق ما بشود و در این کشمکش گاهی رومیها غالب می‌شدند و بعضی اوقات اشکانی‌ها تفوق می‌یافتند و سلطان ارمن را دست‌نشاندهٔ خویش میکردند. در زمان طرژان پادشاه ارمن از جانب دولت اشکانی تعیین شده و آن امپراطور این امر را برای دولت روم وهن محسوب داشته عازم شد که کار دولت اشکانی و کلیهٔ مشرق‌زمین را یکسره کند و رفتار اسکندر کبیر را تجدید نماید و چون آن اوقات طایفهٔ اشکانی رو بضعف گذاشته و از حدت و غیرت سابق افتاده بودند امیدوار بود بتواند این مرام را انجام دهد لهذا با آنکه خسرو پادشاه اشکانی از در موافقت درآمده و تا یک اندازه برای حفظ مقامات دولت روم در ارمنستان حاضر شده بود طراژان بعزم حصول مقصودی عالی حرکت کرده بانطاکیه آمد و تهیه لشکر دید و پادشاه ارمن را امیدواری داده بحضور خود طلبید. آنگاه او را معزول کرده واداشت بقتل رسانیدند و ارمنستان را جزء ایالات روم محسوب داشت و آن را تملک نمود. پس از آن داخل خاک اشکانیان شده بین‌النهرین را نیز تصرف کرد و کشتیها ترتیب داده داخل دجله نمود و لشکریان رومی را در جانب شرقی دجله پیاده کرده قسمتی از آن نواحی را که عبارت از مملکت آشور قدیم باشد متصرف شده ببابل مراجعت نمود و از آنجا کشتی‌ها فراهم کرده بدجله انداخت و در این مدت از جانب پادشاه اشکانی هیچگونه مقاومت و ممانعتی ظاهر نشد تا آنکه طیسفون پایتخت اشکانیان هم تسلیم امپراطور گردید و خسرو از کرسی خود خارج شده تخت طلای او هم بدست طراژان افتاد (سنه ۱۱۶ میلادی).

چنین بنظر میرسد که پادشاه اشکانی مصمم بوده که در میدان جنگ با رومیان روبرو نشده فقط بتدابیر و انگیختن وسایل فتنه و فساد و فراهم‌آوردن مشکلات از حرکت امپراطور روم جلوگیری نماید. اما طراژان از این فیروزی سهل و آسان خود اطمینان حاصل کرده با کشتی از رود دجله پایین آمده وارد خلیج فارس و اقیانوس هند شده بتفتیش و استفسار از امور هندوستان پرداخت و در خیال پیروی اعمال اسکندر کبیر بود که ناگاه خبر رسید بلاد و ولایاتی که مسخر نموده همه بنای طغیان و عصیان را گذاشته و مراجعت او را ضروری ساخته‌اند. لهذا برگشت و در صدد رام‌کردن طاغیان و مطیع ساختن ایشان برآمد. بعضی را مقهور ساخت و در موارد دیگر عاجز شد و درین اثنا اجل او رسیده درگذشت (سنه ۱۱۷).

هادرین - یکی از منسوبین طراژان که هادرین[۶] نام داشت جانشین او شد و او جوانی رشید و زیبا و هوشمند بود و چون بسلطنت رسید فتوحات طراژان یعنی ایالات ارمنستان و بین‌النهرین و آشور را رها کرد زیرا که میل بجنگ نداشت و رأی او مثل اگوست این بود که وسعت دولت روم بکمال رسیده و اراضی جدید لازم ندارد و طوائف و قبایل مجاور ممالک روم را هم باید بوسیلهٔ ملاطفت و مهربانی نگاهداری کرد و باین مقصود نایل شد. چنانکه در تمام مدت سلطنت او هیچیک از سرحدات روم مبتلا بحملات قبایل نگردید.

هادرین در امور مراقبت تامه داشت و شخصاً بعرض همه‌کس میرسید. در کار حکام تفتیش میکرد و بعضی از ایشانرا که تعدی میکردند محکوم بقتل ساخت و میگفت من میخواهم دولت را طوری اداره کنم که ببینند ملک من نیست بلکه ملک ملت است. روزی زنی در کوچه جلو او را گرفت که عرضی بکند هادرین گفت حالا وقت ندارم زن گفت بس برای چه امپراطور هستی؟ هادرین متنبه شد بمطالب ار رسیدگی کرد. در امور زندگانی خیلی ساده حرکت میکرد و تجمل و تشریفاتی برای خود قرار نمیداد. بممالک یونان و زبان و آداب و صنایع و علم یونانی میل داشت چنانکه دشمنانش او را بونانی میخواندند.

هرچند مایل بجنگ نبود لکن بداشتن افواج خوب منظم قید داشت و شخصاً در امور آنها رسیدگی میکرد و صاحبمنصبان را از عیش و عشرت باز میداشت و سربازان را بمشق و حرکات نظامی مجبور میکرد و در اردوها خود مثل سایر لشکریان بسر میبرد و تحمل همان ریاضتها و رنج و تعبها را میکرد. مرضی را طرف توجه و تفقد قرار میداد کسانی را که از قدیم خدمت کرده بودند ارتقاء رتبه می‌بخشید و همه نسبت باو محبت و علاقهٔ کامل داشتند و هیچوقت درصدد مخالفت او برنیامدند. هادرین توقف در روم را چندان خوش نداشت و غالب اوقات در مسافرت بود. تمام ولایات دولت روم را سیاحت کرد و در غالب امکنه از خود آثار و یادگار گذاشت. قلعه ساخت، طرق و شوارع احداث کرد، بلاد بنا نمود. در جزیرهٔ انگلستان چون دید وحشیان کوهستان شمالی از سرحد تجاوز کرده اسباب خرابی میشوند برای جلوگیری ایشان سدی ساخت که باسم او موسوم گردید و آن سد بطول صد کیلومتر بود و از یک دریا تا دریای دیگر تمام خاک انگلیس را مسدود میساخت. در اورشلیم حکم کرد در محل خرابهٔ آن شهر یک کلنی رومی ترتیب دهند لکن یهود درین موقع بنای عصیان گذاشتند و اورشلیم و تمام یهودیه را گرفتند و یکنفر در میان ایشان پیدا شده ادعای مسیح بودن کرد و یهود را در تحت اطاعت خود قرار داده در مخالفت با روم پافشرد. عاقبت حاکمی که از جانب هادرین برای سوریه معین شده بود مدت سه سال زحمت کشیده قلاع یهود را یک‌یک گرفته سکنه را تماماً بقتل رسانید. چنانکه میگویند پنجاه قلعه و قریب ششصد شهر تسخیر کرد و نزدیک به ششصدهزار نفر از یهود بهلاکت رسیدند. ولایت یهودیه خراب شد و قدغن کردند که یهود در محل شهر اورشلیم قدم نگذارند فقط سالی یک مرتبه اجازه داشته باشند که پای حصار آمده گریه و زاری کنند و از آنوقت یهودیان بیشتر در اکناف عالم پراکنده شدند و کم‌کم زبان یونانی را هم متروک داشتند و جز بکتب دینی که بزبان عبری نوشته شده رجوع نکردند و بکلی از سایر مردم کناره گرفتند.

آنطونن - هادرین یکنفر از سناتورهای متمول را که آنطونن[۷] نام داشت بفرزندی قبول کرده بود و بعد از او آنطونن بامپراطوری رسید (سنه ۱۳۷) و او مردی ساده و صرفه‌جو بود جنانکه بعد از بیست سال سلطنت خزانهٔ دولت را دارای مبالغ گزاف کرده بسیار ملایم و محجوب بود. با سنا باحترام رفتار میکرد و منظماً در جلسات حاضر میشد. در موقع مجازات دادن عقوبتهای خیلی خفیف را رأی میداد و حتی‌الامکان مایل بود که مقصرین را عفو کند. وقتی کنکاش برضد او کرده بودند مجلس سنا میخواست کسانی را که داخل در آن امر بوده تجسس کند امپراطور خود مانع شد و گفت از اینکه معلوم شود که چند نفر از هموطنان من از من متنفرند چه نفعی عاید من خواهد شد. معلم پسرخوانده‌اش وفات کرده بود آن جوان بر فوت معلم میگریست. بعضی از دوستان ملامتش میکردند آنطونن گفت چه ضرر دارد آدم باشد مگر فلسفه و امپراطوری باید قلب انسان را قسی کند. در تمام مدت سلطنت خود جنگ نکرد و میگفت یکنفر دوست را از هلاک مانع شدن بهتر از کشتن هزار نفر دشمن است - باری این امپراطور بقدری خوش رفتار بود که کلیهٔ سلسلهٔ امپراطورهائی را که او جزء ایشان است باسم وی موسوم کرده سلسلهٔ آنطونن مینامند.

مارکورل - آنطونن جوانی را موسوم به مارکورل[۸] بفرزندی قبول کرده جانشین خود قرار داد و او چون بامپراطوری رسید یکی از خویشان خود را که وروس[۹] نام داشت در سلطنت با خود شریک ساخت (سنه ۱۶۱). مارکورل از طفولیت داخل سلسلهٔ حکما شده خرقه میپوشید و روی خاک میخوابید. مادرش با زحمت زیاد او را راضی کرد که روی تخته پوست بخوابد. بمذهب رواقیین که بعد شرح خواهیم داد خیلی مایل شد و در زمان امپراطوری خود نیز آن را مجری داشت و هر روز حساب اعمال خویش را میکرد و از خود مواخذه می‌نمود که آیا تکلیف خود را بجا آورده یا نه. همواره بر خود سخت میگرفت و ریاضت میکشید. کم میخورد و زیاد کار میکرد. با آنکه ضعیف‌المزاج بود وظائف امپراطوری را کاملا بعمل میاورد. تفریحی نداشت جز نوشتن افکار و خیالات خود و کتابی از او بیادگار مانده که موسوم است به «افکار من».[۱۰] از جمله چیزها که در آن کتاب نوشته این است که نسبت باشرار نباید غضبناک شد بلکه باید ملایمت پیش گرفت. اگر میتوانی ایشان را متنبه کن والا بخاطر بیاور که رأفت را برای آن بتو داده‌اند که در حق ایشان مجری داری.

دیگر نوشته است عنکبوت خشنود است از اینکه مگس گرفته است مردم خشنودند که خرگوش یا گراز یا خرس زده‌اند یا آدمی را باسیری برده‌اند ابا این جمله در نظر حکیم دزد نمی‌باشند؟

مارکورل رغبت بجنگ نداشت معهذا برای حفظ مملکت از دشمنان سالهای دراز مجبور بمحاربه بوده است.

یکی از محاربات زمان مارکورل بواسطهٔ حملهٔ پلاش سیم پادشاه اشکانی بود بارمنستان و سوریه که این دو ایالت را عرصهٔ تاخت و تاز قرار داده از تحت تصرف روم بیرون آورد. بنابراین امپراطور شریک خود وروس را مامور دفع فتنهٔ اشکانی نمود و او با سرداران بسوریه آمد و ولایات ازدست‌رفته را به توسط آن سرداران دوباره بدست آورد و بعد از انجام این مقصود یکی از آن سرداران که کاسیوس نام داشت بخیال افتاد که علاوه بر پس گرفتن ارمنستان و سوربه بممالک خود اشکانیان حمله کند و کار طراژان را تجدید نماید پس باین کار اقدام کرد و پیشرفت حاصل نمود و به طیسفون هم رسید و غنایم زیاد تحصیل کرد لکن در لشکریانش ناخوشی و قحطی و غلا افتاد و مجبور بمراجعت شد (سنه ۱۶۵) و هرچند در این سفر بسیاری از رومیان تلف شدند و صدمهٔ زیادی بایشان وارد آمد اما یک قطعه از جانب غربی بین‌النهرین یعنی اراضی واقعه بین فرات و خابور را متصرف شدند و این ناحیه در تصرف ایشان باقی ماند.

جنگ سخت زمان مارکورل محاربه با وحشیان ژرمانی جانب دانوب بود که بطور اجماع داخل خاک روم شدند و حتی بیونان و ایطالیا هم رسیدند و بنای قتل و غارت و اسیر کردن سکنه را گذاشتند. طاعون جماعتی از لشکریان روم را تلف کرده و قحط و غلا هم ضمیمهٔ آن شده این جمله کار را بر مارکورل مشکل کرد تا جائیکه جواهرات قصر امپراطوری را فروخت و تحصیل پول کرد و با کمال زحمت لشکری فراهم آورد و چون وروس مرده بود شخصاً بمدافعه پرداخت. چندین سال با قبابل مارکومان[۱۱] و کواد[۱۲] محاربه کرد تا سر تسلیم پیش آوردند. بعد از آن کاسیوس سردار سابق‌الذکر در سوریه داعیهٔ امپراطوری پیدا کرد و در انقلابات راجع باین امر بقتل رسید. آنگاه جنگ با وحشیان دانوب مجدداً شروع شد و در این وقایع مارکورل درگذشت (سنه ۱۸۰).

کمد - مارکورل پسری داشت موسوم به کمد[۱۳] که بعد از پدر بامپراطوری رسید و او جوانی بود خودپسند و ضعیف و ظالم. بمحض اینکه امپراطور شد با قبایل وحشی صلح کرد و بروم آمده بنای عیاشی گذاشت. بمحاربات غلامان تعشق داشت و شخصاً داخل آن محاربات می‌شد و میخواست تقلید هرکول[۱۴] پهلوان را نماید و لقب هرکول نیز اختیار کرد و مثل همان شخص موهوم با پوست شیر و دبوس واداشت مجسمهٔ او را بسازند. اشخاص عاجز علیل را جمع میکرد و بضرب تیر هلاک میساخت. بامور دولتی رسیدگی نمیکرد و کارها را برئیس قراولان محول مینمود. پول دولت را تفریط میکرد. بسیاری از سناتورها و اکثر دوستان پدرش را بقتل رسانید و در همین وقت مردم روم مبتلا به طاعون و قحط و غلا و حریق هم شده بودند لهذا بجنبش افتادند و اجتماع کرده بزد و خورد پرداختند و عاقبت اجزاء خود کمد بهلاکتش شتافتند. مجلس سنا حکم کرد نعش او را برود تیبر انداختند و مردم مجسمه‌های او را قطعه قطعه نمودند (سنه ۱۹۲).

گذشته از چند سال سلطنت کمد زمان سلسلهٔ امپراطورهای آنطونن بهترین اوقات دولت امپراطوری روم بوده است. ممالک امن و منظم و امپراطورها مقتدر ولی خوش‌رفتار بودند. ساده حرکت میکردند و دستگاه سلطنتی و تشریفات دربازی برای خود فراهم نمیاوردند. مجلس سنا محترم و مسموع‌القول بود ولی نسبت بامپراطور هم تمکین و اطاعت داشت. حکام مواجب میگرفتند و از سکنهٔ ولایت حق نداشتند چیزی اخذ کنند. باینواسطه بمردم چندان ظلم و جور وارد نمی‌آمد و کم‌کم ایالات آباد شد و پر جمعیت و باثروت گردید. امپراطورها حتی‌الامکان ادارهٔ امور ایالات را بخود اهالی وامیگذاشتند و عدهٔ قلیلی مامورین از روم بآنجا میفرستادند و در هر ولایتی ترتیب دستگاهی مثل دستگاه دولتی روم داده بودند و در کرسی آن ولایات بهمان طریقی که مردم روم زندگی میکردند بسر میبردند. باری هرچند رومیان قبایل مختلفه از اروپا و آسیا و افریقا را از آزادی و استقلال محروم کرده در تبعیت خویش درآورده بودند لکن در عوض این فایده را هم بآنها رسانیده که امنیت برقرار نموده و مردم بدون ترس و تشویش میتوانستند زندگی کنند و رفت و آمد و مسافرت نمایند و مطمئن باشند که گرفتار تاخت و تاز و قتل و غارت و یغما و چپاول نخواهند بود و این حال آسایش و رعایای روم در اصطلاح آنان امنیت رومی[۱۵] گفته میشد.


  1. Nerva
  2. Trajan
  3. Carpathes
  4. Mésie
  5. Dacie
  6. Hadrien
  7. Antonin
  8. Marc Aurèle
  9. Verus
  10. Meditations
  11. Marcomans
  12. Quades
  13. Commode
  14. Hercule
  15. La paix romaine