اوحدی مراغهای (منطق العشاق یا ده نامه)/گدایی گشت با شهزادهای جفت
ظاهر
گدایی گشت با شهزادهای جفت | بدان جرمش چو میکشتند، میگفت | |||||
به دست خود سزای خویش دیدم | که: پا پیش از گلیم خود کشیدم | |||||
هر آن مفلس که باشد طالب گنج | تحمل بایدش کردن بسی رنج | |||||
سزای خویش باید یار جستن | به قدر قوت خود بار جستن | |||||
چوحسن و پادشاهی یار باشند | طلبگاران مفلس خوار باشند | |||||
گدا، آن به، که سلطان را نداند | ولیکن عاشق این معنی چه داند؟ | |||||
بر عاشق چه سلطان و چه درویش؟ | تو عاشق باش و از سلطان میندیش |