پرش به محتوا

اوحدی مراغه‌ای (منطق العشاق یا ده نامه)/کسی فرهاد را گفتا: کزین سنگ

از ویکی‌نبشته
  کسی فرهاد را گفتا: کزین سنگ رها کن دست، گفتش با دل تنگ:  
  ز سنگ بیستون سر چون توان تافت؟ که شیرین را درین تلخی توان یافت  
  نظر می‌کن بنقش دوستان ژرف ولیکن دور دار انگشت از حرف  
  چو اندر دوستی کار تو زرقست نگویی: از تو تا دشمن چه فرقست؟  
  چه تلخی‌ها که مهجوران کشیدند! ز شیرینان بجز تلخی ندیدند  
  گل بی‌خار ازین منزل، که بینی که چیدست؟ ای برادر، تا تو چینی؟  
  مراد دل به انبازیست این جا مپندار این چنین بازیست این جا