اوحدی مراغهای (منطق العشاق یا ده نامه)/همانا با منت یاری همین بود
ظاهر
همانا با منت یاری همین بود | فغان و گریه و زاری همین بود | |||||
مرا گفتی که: یاری مهربانم | زهی! نامهربان، یاری همین بود؟ | |||||
به دام من در افتادی و حالی | برون جستی و پنداری همین بود | |||||
زدی لاف از وفاداری همیشه | چه میگویی؟وفاداری همین بود؟ | |||||
به مهرم یاد میکردی ازین پیش | کنون یادم نمیاری، همین بود؟ | |||||
تنم بیمار بود از غم همیشه | دوا کردی و بیماری همین بود؟ | |||||
به دلداری تو با من عهد کردی | کنون آن عهد و دلداری همین بود؟ |