اوحدی مراغهای (منطق العشاق یا ده نامه)/نسیم باد نوروزی، چه داری؟
ظاهر
نسیم باد نوروزی، چه داری؟ | گذر کن سوی آن دلبر به یاری | |||||
نگار ماهرخ، ترک پریوش | بت گل روی سیم اندام سرکش | |||||
فروغ نور چشم شهریاران | چراغ خلوت شب زندهداران | |||||
نهال روضهی حسن و جوانی | زلال فیض و آب زندگانی | |||||
چو دریابی تو آن رشک پری را | نمودار بتان آزری را | |||||
فرو خوان قصهی دردم به گوشش | نهان از طرهی عنبر فروشش | |||||
بگو او را به لطف از گفتهی من | که: ای وصل تو بخت خفتهی من | |||||
کنون عمریست تا در بند آنم | که روزی قصهی خود بر تو خوانم | |||||
دل ریشم به مهرت مبتلا شد | ترا دید و گرفتار بلا شد | |||||
نمودی رخ، ربودی دل ز دستم | کنون هستم بدانصورت که هستم | |||||
به پای خود در افتادم به دامت | تو آزاد از منی، ای من غلامت | |||||
دل اندر روی رنگین تو بستم | ندانم تا چه رنگ آید به دستم؟ | |||||
تنم پرتاب و دل پرجوش تا کی؟ | زبان پر حرف و لب خاموش تا کی؟ | |||||
دلی رنجور و جانی خسته دارم | وزین محنت زبان چون بسته دارم؟ | |||||
توانم ساخت، چون جانم نباشد | ولیکن تاب هجرانم نباشد | |||||
چو درمانم، به کار آرم صبوری | ولی صبرم نباشد وقت دوری | |||||
غمت را تا توانستم نهفتم | چو وقت گفتن آمد با تو گفتم | |||||
کنون تا خود ترا فرمان چه باشد؟ | نگویی تا: مرا درمان چه باشد؟ | |||||
دوایی کن مرا، کین دردم از تست | دل بریان و روی زردم از تست | |||||
نگفتم تاکنون احوال با کس | چو حال من بدانستی، ازین بس |