اوحدی مراغه‌ای (منطق العشاق یا ده نامه)/مشو عاشق، که جانت را بسوزد

از ویکی‌نبشته
  مشو عاشق، که جانت را بسوزد غم عشق استخوانت را بسوزد  
  تو آتش میزنی در خرمن خویش ندانی این و آنت را بسوزد  
  مخور خوبان آتش خوی را غم که روزی خان ومانت را بسوزد  
  ز دیده اشک خون چندین مباران که ترسم دیدگانت را بسوزد  
  چه سود آنگاه پنهان کردن عشق که پیدا و نهانت را بسوزد؟  
  ز لعلم چاشنی جستی به بوسه نترسیدی دهانت را بسوزد؟  
  مبر نام من، ار نه با رخ خویش بگویم تا: زبانت را بسوزد  
  اگر هجرم وجودت را بکاهد وگر مهرم روانت را بسوزد